سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/styles/node_thumb/public/content/images/story/91-10/17/IMAGE634860169129218750.jpg

 

محمد انصاری کار شناس شبکه وهابی وصال حق مدعی شد که یزید فردی دیندار وخداشناس بوده وهیچ نقشی در شهادت امام حسین (ع) نداشته است .

محمد انصاری کار شناس ومدیر شبکه وهابی وصال حق مدعی شدکه یزید فردی خداشناس ومعتقد به وحی بوده وهیچ نقشی در شهادت امام حسین (ع) نداشت و دلیلی از منابع اهل سنت، مبنی بر رضایت ایشان از شهادت حسین بن علی(ع) وجود ندارد.
 
خوشبختانه بر خلاف آن‌چه این کارشناس متعصب، در توجیه جنایات یزید بیان می کند، بعضى از عالمان منصف اهل سنّت، نه تنها اعمال یزید را تقبیح کرده‌اند، بلکه خوشنودى و رضایت او از شهادت امام حسین علیه السلام‌ را موجب لعن و نفرین او دانسته‌اند.
 
تفتازانى در شرح العقائد النسفیّه مى‌گوید:
« والحقّ أنّ رضا یزید بقتل الحسین، واستبشاره بذلک، وإهانته أهل بیت الرسول ممّا تواتر معناه، لعنة اللّه علیه، وعلى أنصاره وأعوانه»
«حق این است که رضایت یزید به قتل و شهادت حسین(ع) و خوشحالى او پس از شنیدن خبر آن و توهینش به اهل بیت رسول خدا(ع) تواتر معنوى دارد و خبرش بسیار مشهور است، لعنت خدا بر او و یارانش باد.»
 
هم چنین ابن عماد حنبلی در «شذرات من الذهب ج1، ص 68»  آورده است:
«واما حکم من قتل الحسین، أو أمر بقتله، ممّن استحلّ ذلک فهو کافر.
از جمله کسانی که کافر محسوب می‌شوند کسی است که حکم و یا امر به قتل حسین علیه السّلام نموده است».
 
در همین کتاب از قول ذهبى مى‌نویسد:
«کان (یزید) ناصبیّاً فظّاً غلیظاً،یتناول المسکر ویفعل المنکر، افتتح دولته بقتل الحسین، وختمها بوقعة الحرّة.
یزید ناصبى«دشمن على و اهل بیت (ع)» و خشن و تند خو بود، شرب خمر مى‌کرد و اعمال زشت انجام مى‌داد، حکومتش را با کشتن و به شهادت رساندن حسین آغاز کرد و با حادثه خونین حرّه (قتل عام مردم مدینه) پایان بخشید.»
 
آلوسی در تفسیر خود « ج 6 ص 192» با نقل  جمله‌ زیر ازحضرت رسول (ص) می‌نویسد: منظور آن حضرت ،یزید و حکومت او بوده است:
 
حضرت فرمودند:«أعوذ بالله سبحانه من رأس الستین وإمارة الصبیان، پناه می‌برم به خدای سبحان از ابتدای سال شصت و حکومت بچه‌ها»
آلوسی می گوید:«یشیر إلى خلافة یزید الطرید لعنه الله تعالى على رغم أنف أولیائه لأنها کانت سنة ستین من الهجرة،
این جمله رسول خدا (ص) اشاره دارد به خلافت یزید رانده شده، که علی رغم محبت دوستدارانش، خداوند او را لعنت کند. چرا که او در ابتدای سال شصت هجری حکومت می‌نمود.
 
و در جای دیگر آلوسی مفسر بزرگ اهل سنت، درباره یزید می‌گوید:
«به خاطر کثرت أوصاف خبیثه یزید و ارتکاب گناهان کبیره‌ای که در طول ایام تکلیفش از او سر زد، بالخصوص آن‌چه درایام استیلاء و تسلطش بر أهل مدینه و مکه مرتکب گردید جای شک و تردیدی در لعن یزید باقی نمی‌ماند».
 
طبرانی با سند حسن از پیامبر روایت می‌کند: «خدایا کسی را که به اهل مدینه ظلم کرد و آن‌ها را ترساند، تو نیز او را بترسان و بر او لعنت خود و تمام ملائکه و مردمانت را فرو فرست لعنتی که هیچ دافع و مانعی از آن وجود نداشته باشد.»
 
و گروهی از علماء از جمله «حافظ ناصر السنه ابن جوزی» و قبل از او «قاضی أبو یعلى» به کفر او و تصریح به لعن او جزم پیدا نموده بودند،
 علامه تفتازانی در این باره می‌گوید: تکلیف یزید و ایمان او برای ما روشن است و هیچ شک و تردیدی در این باره نداریم. لعنت خداوند متعال بر او و برانصارواعوان یزید باد.
 
و از کسانی که تصریح به لعن یزید نموده است جلال الدین سیوطی است،در « تفسیر آلوسی، ج 26، ص 74»به نقل از سیوطی آمده است: به اعتقاد و نظر من و آن‌چه بیشتر به ذهنم می‌رسد این است که، یزید شخص خبیثی بوده که هرگز به رسالت نبی اکرم (ص) ایمان نداشته و آن‌چه که او بر اهل حرم نبی اکرم (ع) و عترت طیبین و طاهرین او در زمان حیات و بعد از ممات و آن‌چه که از سیئات و معاصی از او سر زد، کمتر از این نیست که کسی ورقی از مصحف و قرآن کریم را در نجاست بیاندازد؛ و گمان نمی‌برم کار‌هایی که از یزید سرزده است بر هیچ یک از مسلمانان مخفی باشد...، و بر فرض هم که بپذیریم یزید خبیث، شخص مسلمانی بوده است، او مسلمانی بوده که آن‌قدر گناه کبیره مرتکب شده که در بیان نمی‌گنجد، و در نتیجه اعتقاد من متعیناً جواز لعن اوست و تصور نمی‌کنم شخص دیگری مانند یزید با این همه فسق یافت شود، و ظاهر این است که او تا آخر عمر خود توبه نکرده، و احتمال توبه او ضعیف‌تر از احتمال ایمان اوست، و در این احکام، ابن زیاد و ابن سعد و جمعی دیگر ملحق به یزید هستند. پس لعنت خداوند عز وجل بر همه آنها و أنصار و أعوان و پیروان او و هر کس که به ‌آنها میل نموده و این لعنت تا روز قیامت و تا هر زمان که چشمی تا روز قیامت برای أبا عبد الله الحسین(ع) گریه می‌نماید بر  یزید باد،...


سیوطی ادامه می دهد:و در جواز لعن با این ألفاظ و مانند این‌ها، هیچ کس مخالفت ننموده مگر ابن عربی که قبلاً از آن سخن گفته شد... که او و بعضی از موافقین او، لعن کسی را که راضی به قتل حسین(ع) باشد را جایز ندانسته‌اند، و به جانم سوگند این اعتقاد همان ضلالت و گمراهی دور از مسیر حقی است که بیش از ضلالت و گمراهی یزید است.
 
در نامه یزید به ابن زیاد که در برخی از منابع اهل سنت آمده و شواهد این امر در دیگر منابع آنان است می توان به دخالت مستقیم یزید دراین امر پی برد.
 
در « تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 241» آمده است: یزید به عامل مدینه، ولید بن عتبة بن ابى سفیان نوشت: هنگامی که نامه‏ام به تو رسید،حسین بن علی(ع) را احضارکن واز اوبیعت بگیر،پس اگر زیر بارنرفت، اوراگردن بزن وسر وی را نزد من بفرست.
 
در منابع اهل سنت، هم به این برخورد شدید اشاره شده. طبری در« تاریخ الامم و الملوک التراث، ج 5، ص 338» نامه یزید را این گونه آورده است: « یزید در این نامه به اخذ شدید بیعت از امام حسین(ع) و ندادن فرصت به ایشان اشاره دارد.
همین نامه را مورخانی چون ابن کثیردر«البدایه والنهایه ج 8، ص 157» ،ابومخنف در «مقتل الحسین(ع) ص 3» و ابن قتیبه در«الامامه والسیاسه ج1 ص 225»نقل کرده اند.
 
ابن کثیردر« الکامل ج4 ص 14 » نوشته است: یزید به ولید خبر مرگ پدر را نوشت و در ضمن آن، یک نامه کوچک هم نوشت که: اما بعد، حسین(ع) را وادار کن که بیعت کند، به اندازه ای سخت بگیر که هرگز آزادى نخواهد داشت، مگر این که بیعت کند.
 
بلاذری از مورخان اهل سنت در« انساب الاشراف،ج 3، ص 160» نامه یزید به عبیدالله را نقل و سید علی حسینی میلانی در ترجمه این نامه در« نا گفته هایی از حقایق عاشورا ص 133» می نویسد: «خبرحرکت حسین(ع) به کوفه، به من رسیده است، در بین والیان توگرفتار امتحان شده ای، اگر حسین را کشتی آقا و شخصیتی محترم هستی و گرنه بر می گردی به همان نسب بی ارزش گمنام ولدالزناو... .»                     
 طبرانی در« المعجم الکبیر ج 3، ص 115، ج 3، حدیث 2846» به سند خود روایت کرده و می نویسد: حسین بن علی (ع) به سوی کوفه خارج شد تا ولایت یزید را زیرسوال ببرد، یزید در نامه ای به ابن زیاد نوشت: ... اگرحسین(ع) رانکشی به نسب سابق خود برخواهی گشت ازاین روعبیدالله بن زیاد، حسین(ع) رابه قتل رساند وسر مبارک آن جناب را برای یزید فرستاد، وقتی یزید سر آن حضرت را دید آن اشعار کفر آمیز را خواند.
 
هیثمی در« مجمع الزوائد و منبع الفوائد ، ج 9، ص 93»  به صحت سند این نامه تصریح کرده است. همین روایت را ابن عساکر در «تاریخ مدینه دمشق ج14 ص 214»، ذهبی در «سیر اعلام النبلاء ج3 ص 305» و برخی دیگر از بزرگان اهل سنت نقل کرده اند.
 
در کتب فوق الذکر  آمده است: سر بریده حضرت را به دستور یزید، نزد او بردند، او با چوب خیزران به لبان حسین (ع) می زد و این اشعار را می خواند: «یفلقن هاما من رجال أعزه علینا و هم کانوا أعقّ و أظلم؛ سرى که اکنون در برابر من قرار گرفته است و دندان هاى برّاقى دارد، از مردانى است که از ما و دیگران عزیزتر است، لیکن تأسف ما در این است که او وسیله بى‏اعتبارى خویش را فراهم آورد و از همه ستمکارتر گشت‏» .
 
هم چنین یعقوبی در« البدء و التاریخ ، ‌ج 6، ص »17 و ابن العبری در « تاریخ مختصر الدول ، ص 11» به سخنرانی های معاویه ابن یزید در زمان خلافتش اشاره می کنند. وی که پس از پدرش، تنها 40 روز زمام حکومت را در دست داشت در سخنرانی ای که پس ازآن ازحکومت کناره گرفت، پدرش را قاتل خاندان پیامبرمعرفی کرد. پس ازحمدوثناى خداوند گفت: اى مردم، ما به وسیله شما امتحان شدیم و شما به وسیله ما، و از آن که ما را خوش ندارید و از ما بدگویى مى‏کنید، بى‏خبر نیستیم. همانا جد من معاویه بن ابی سفیان با کسى درامرخلافت به نزاع پرداخت که درخویشاوندى با پیامبرخدا از او سزاوارتر و در اسلام ازاوشایسته‏تر بود...،سپس پدرم را عهده‏دار حکومت ساخت با این که از او امید خیر نمى‏رفت، پس بر مرکب هوس نشست ... او عترت پیامبر(ص) را کشت و حرمت را از میان برد و کعبه را سوزانید
 
ابن اثیر در « الکامل ، ج 4، ص 140» نقل می کند که ابن زیاد در اعتذاری که به خاطر شهادت رساندن امام حسین(ع) آورده، به دستور یزید در این خصوص اشاره دارد. «قال: أمّا قتلی الحسین فإنّه أشار إلیّ یزید بقتله أو قتلی فاخترت قتله» ابن زیاد گفت: اماکشتن  حسین راچنین بودکه یزید مرا مجبور کرد به قتل وی و من قتل حسین را اختیار نمودم.






تاریخ : پنج شنبه 92/10/19 | 8:28 صبح | نویسنده : علی اکبر حق پسند | نظرات ()

در تاریخ کفش های پاشنه بلند در مظاهر اشراف گرایی و تجمل گرایی و نشان دادن جایگاه و طبقه اجتماعی سطوح عالی اجتماع بود که پای شاهان، خانواده های اشرافی، جنتلمن ها، سوارکاران ماهر و..بود با شیوع این روند افراد پایین دست اجتماع هم به پوشیدن این نوع از کفش ها گرایش پیدا کردند واشراف برای نشان دادن تفاوت خود با این طبقه، پاشنه های کفش خود را بلند تر می کردند.
بروز کفش های پاشنه بلند در قرن اخیر، و محبوبیت مد گرایی به عنوان طبقه متمایز این صنعت، دیدگاهی تجاری در جوامع پیدا کرد و برای تبلیغ و برانگیختن احساسات و تجملات رشد گسترده ای یافت.


انسان ها بیشتر زمان خود را معمولا در حرکت کردن و جا به جا شدن می گذرانند که این امر یعنی ایستادن بر روی پاها که ستون های بدن انسان هستند.هنگام ایستادن بیشترین فشار بر قسمت پاشنه پا وارد می شود زیرا نیرویی که از طرف ارگان های بالای زانو به قسمت استخوان زانو وارد می شود، استخوان زانو این فشار را مستقیما به پاشنه پا منتقل می کنند در نتیجه پاشنه پا تحت تاثیر بیشترین فشار.
رابطه کفش پاشنه بلند و افزایش سردرد و سایر بیماری ها
با توجه به اینکه این جلوه ها در زنان از جذابیت بالایی برخوردار است، اما هشدار های جدی پزشکان در بروز انواع بیماری ها نیز روز به روز بیشتر می شود، گروهی از پزشکان بر این باورند که افرادی که کفش پاشنه بلند می پوشند بیشتر دچار سردرد می شوند. شاید این ظاهر زنان را در نظر مردان ظاهری فریبنده تر نمایان سازد اما، بلندی پاشنه کفش باعث قوس زیاد کمر شده و این قوس کمر به صورت جبرانی گردن را به جلو می کشد و رشته های عصبی کمر و گردن را تحت فشار قرار می گیرد.
همچنین بروز سردردهایی است که منشاء گردنی دارند و خود فرد از آن آگاه نیست، از نوع  سر دردهایی هستند که منشاء آنها اختلالات گردنی یا گرفتگی های عضلات گردن است. و یا ممکن است درد در امتداد ستون فقرات گردنی کم یا زیاد شود و فرد را دچار سر درد کند و نیز استفاده مستمر زنان به لحاظ محیط های شغلی و ...در دراز مدت تاثیرات جبران نشدنی در بخش ستون فقرات آنها می گذارد.
 تغییر نگرش به صنعت کفش پاشنه بلند
تشابه ساختار پاهای اسب و انسان، سرمایه گذاران این صنعت را به الگو برداری از این حیوان کرده اند، اما فارق از نیت فروش محصولات دنبال اهدافی در تغییر ساختار فرم و آناتومی انسان ها نیز هستند.

همانطور که می دانید و در کتب مقدس ما مسلمانان  نیز اشاره شده، سم اسب نمایان گر جن ها و شیاطین می باشد، از سم اسبان در خصایص تمدن های گذشته  و تجسم انگیزه های شهوانی استفاده می شده است، و تداعی کننده انگیزه های جنسی نیز می باشد.
با توجه به ظهور نمادهای ماسون ها و ترویج شیطان پرستی یکی از خواستهای آنان، ایجاد نزدیکی و شباهت شیطان من الجن به انسان است، از این رو سعی در تولید الگوسازی نمادهای شیطانی و به خدمت گرفتن در بعد انسانی آن می کنند.
کفش های پاشنه بلند در طی یک قرن اخیر شروع به گسترش اساسی کرده است اما نخبگان ماسونی برای اینکه بخواهند طرحی را پیاده سازند به صورت تدریجی آرام و آرام در طول زمان برنامه هایشان را پیش می برند تا به این نتیجه برسند بر همین اساس آنها در پروژه جهانی سازی قصد دارند که انسان امروزی را با الگوهای شیطانی و ماوراء طبیعه  خودشان که همان عالم شیطانی ماسونی است اتصال دهند و این ارتباط در قالب انسانیت حتی در بعد فیزیک امکان پذیر نیست و باید تغییر شکل صورت گیرد. از این رو صنعت هالیوودیسم که ابزار قدرت صهیونیست و ماسون در ترویج اهداف آنان است، در سیاست و اهداف فیلم ها از اولویت بسزایی بر خوردار است.

کپی برداری آواتار از سایر محصولات چون رقصنده با گرگها و ماتریکس

 بنابراین در این مسیر، تبدیل پای آدم به پای سمی شکل ابتدا کفشهایی تولید شد که پاشنه خیلی کوتاه داشت سپس این پاشنه در طول زمان بلند و بلندتر شد و آنها با استفاده از مد توانستند این کفش ها را بین مردم رواج دهند تا بتوانند کم کم نوع استخوان بندی آدم را از طریق عادت و تکرار به شکل پای شیطان نزدیک تر کنند.

کفش های پاشنه بلندی که هم اکنون در جهان و متاسفانه کشور خودمان در حال استفاده است، از همین نوع و یا بدون پاشنه می باشد. این تنها بخشی از اهداف صهیونیستی در جهان است، آنها با لعاب دادن و فریب عوام به اسم مد گرایی اهداف خودشان را دنبال می کنند.

 کفش هایی که در آینده قرار است تولید شود

 

جایگاه مردم در هرم اهداف صهیونیست

امروزتیرهای دشمنان افکار و فرهنگ امتها را نشانه گرفته است و  برده داری فکرو فرهنگ در حال رسوخ به جوامع است. باید با  آگاهی هرچه بیشتر تسلیم خواسته هایی به اسم مد نشویم و با تلاش و افزایش سطح معلومات و آگاهی، همواره بکوشیم خودمان را از این تهاجمات برهانیم و سبب نجات سایر اقشار مردم شویم.
باید در این راه با همتی بلند جهاد کرد. جهادی در راه شناخت آسیب ها و ارائه راهکارها، تا بتوانیم زمینه ظهور امام عصر(عج) را فراهم آوریم.






تاریخ : پنج شنبه 92/10/19 | 8:19 صبح | نویسنده : علی اکبر حق پسند | نظرات ()
بررسی ادله دینی قانون جذب (1)

قانون جذب امروزه اندیشه‌ای است که از یک طرف به روان شناسی پیوند می‌خورد و از طرف دیگر به معنویت و عرفان. در کشور ما هم کسانی سعی دارند این ایده را اسلامی معرفی کنند. قبل از ورود به محور اصلی این نوشتار که قانون جذب در متون اسلامی است، لازم است تعریفی علمی از قانون جذب ارائه شود تا بتوانیم نسبت جذب، با ادله دینی را روشن نماییم.


نویسنده: حجت الاسلام حمزه شریفی دوست
 

حقیقت قانون جذب



ادّعای اصلی در قانون جذب، سه محور زیر است:


ادعای اول این که ذهن قادر است بر پدیده‌های خارجِ از وجود انسان اثر بگذارد و امور بیرون از وجود آدمی را به سود وی تغییر دهد. به عبارت دیگر قانون جذب، ادّعایی در مورد تأثیر افکار بر روان و درون خود انسان ندارد، بلکه ادّعایش دربارة تأثیر افکار بر امور خارج از وجود انسان است؛ به این صورت که انسان می‌تواند با استفاده از نیروی خلّاق ذهن در امور بیرون از جسم، تصرف کند.


ادّعای دوم این است که تأثیرگذاری ذهن بر پدیده‌ها از نوع تأثیرات عادی نیست؛ بلکه از نوعِ تأثیر علّت تامّه بر معلول است. منادیان جذب، فقط از تأثیرگذاری و تأثیرپذیری میان ذهن و پدیده‌ها، سخن نمی‌گویند؛ بلکه از خالقیّت ذهن می‌گویند و «خلق و آفرینش» را به ذهن نسبت می‌دهند و ادعا می‌کنند که ذهن انسان هرچه را ‌مثبت یا منفی تجسّم نماید، به صورت یقینی و قطعی در عالم خارج (نه در درون انسان) به وقوع می‌پیوندد.
طبق ادعای دوم، رابطه بین ذهن و «امور تجسّم شده» را رابطه علّت تامّه نسبت به معلولش می‌دانند و مدعی‌اند هم‌چنان که خطّ تولید یک کارخانه، مواد خام را به محصول تبدیل می‌کند، ذهن انسان نیز قادر است تصویرهای ذهنی را به حقایق عینی و خارجی تبدیل کرده و همه چیز را به سمت خویش جذب کند.


ادعای سوم این است که قدرت خدا‌گونه ی ذهن، نه از جهان‌بینی انسان‌ها تأثیر می‌پذیرد و نه از عمل آن‌ها؛ به عبارت دیگر تقوا و پرهیزگاری افراد و نیز نظام باورها و اعتقادات آن‌ها، تأثیر مثبت یا منفی بر قدرت ذهن ندارند. طبق ادعای سوم، نه اندیشه و فکر، بلکه «همراه داشتنِ تصویر» و حک نمودنِ عکسِ مطلوب در ذهن، باعث جذبِ خواسته‌ها می‌شود.
بنابراین نباید تصوّر شود که منظور از قانون جذب فقط مثبت اندیشی، تلقین، خوش‌بینی، حمل بر صحت و اموری از این قبیل است.



قانون جذب و منادیان داخلی


یکی از دلایل به ظاهر اسلامی در اثبات قانون جذب روایتی است که در آن ارتباطی بین قول انسان و آینده انسان برقرار شده و در صدد بیان ارتباط علّی و معلولی بین گفتار و سرنوشت انسان است. از آن جا که قانون جذب هم ادعای مشابه با مضمون همین روایت دارد بررسی در سند و دلالت این روایت لازم است.
یکی از اسلام‌گرایان قانون جذب می‌گفت: فکر بلا، باعث ایجاد بلا می‌شود. و برای اثبات گفته ی خود از این روایات سود می‌جست که پیامبر(ص) فرمود: «البلاء موکل بالمنطق » و روایت را این‌گونه معنا می‌کرد که: عذاب و گرفتاری وابسته است به گفتار. اگر به بلا فکر کنی، همان سرت می‌آید. (من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج4، دارالاضواء، الصفحة327)
مطلب اول در باب این روایت سند آن است. با عباراتی که در کلام آن گوینده بود، از طریق اهل سنت نقل شده است و در کتب اصیل روایی شیعه این روایت به آن صورت نیامده است. اما با این فرض که سند روایت هم مشکل نداشته باشد، به بررسی دلالی محتوای این روایت می‌پردازیم.
باید دقت کرد که واژه‌های به کار رفته در روایات، مطابق با معنای دقیق همان واژه ترجمه شود. همان‌گونه که کلمه ذنب (گناه) در چند معنا به کار رفته، مراد از کلمه ی «بلاء» هم تنها عذاب‌های آسمانی نیست. در زبان فارسی بلاء به معنای عذاب به کار می‌رود؛ در حالی که در منابع اسلامی، بلاء به این معنا نیست. بلکه به معنی آزمایش و آزمون الهی است؛ یعنی بستری که انسانِ با ایمان در آن آزموده می‌شود.
اگر گاهی آن را «سختی» معنا می‌کنند، در واقع این گونه معنا کردن نه عین معنا، که بیانِ لازمه ی معناست. در این ترجمه به جای آن که معنای خود ابتلاء را ذکر کنند، لازمه ی آن را بیان می‌کنند. از آن جا که آزمون معمولاً ملازم با سختی است، در بیان معنای بلاء، به بیان همان سختی و دشواری که در آزمون الهی وجود دارد، اکتفا می‌کنند. پس بلاء نه به معنای عذاب که به معنای «سختی» است و به علاوه، سختی هم عین معنایِ بلاء نبوده، بلکه لازمه ی معنای آن است و معنای دقیق آن، «آزمایش» است.
از همین روست که در بعضی ترجمه‌ها بلاء را ابتلاء معنا کرده‌اند. کلمه ی «بلاء حسن» که در قرآن نسبت به مؤمنین استعمال شده، به معنای آزمون نیکوست نه عذاب نیکو. «وَ لِیبْلِی الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ» (انفال، 17).
و یا درباره حضرت ابراهیم که خداوند به او مأموریت داد فرزندش را قربانی کند «بلاء مبین» بکار رفته است. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنّا کذلِک نَجْزِی الْمُحْسِنینَ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ.» (صافات، 106) بلاء مبین به این معنا نیست که دستور خداوند به آن پیامبر عظیم‌الشأن، عذاب الهی بود، بلکه به این معناست که دستور قربانی، آزمایش و ابتلایی آشکار برای ابراهیم بود.
قابل ذکر این که طرفداران قانون جذب ادامه حدیث را حذف می‌کنند؛ در حالی که ادامه روایت به خوبی معنای بلا را بیان کرده است. در ادامه حدیث بالا آمده است: «هنگامی که کسی با اطمینان ادعا کند که من مرتکب فلان گناه و معصیت نمی‌شوم (چون خودش را بریء از اشتباه دانسته و به خودبینی دچار شده)، شیطان (از این رو که نقطه ضعفش را پیدا کرده و می‌داند از کدام ناحیه آسیب‌پذیر است) همه کارهایش را رها می‌کند و به ابتلای او دل بسته به گناهش امیدوار می‌شود، تا شاید بتواند او را مبتلا کند.»
بنابراین معنای روایت «البلاء موکل بالمنطق» این‌گونه است که: یکی از زمینه‌های آزمایش انسان، گفتار اوست. انسان‌ها در جایی امتحان می‌شوند که گفتاری دارند (ادعایی دارند).
بر همین مبناست که گفته شده بعضی از مدعیانی که ادعای دست‌یابی به مقام علمی علی علیه‌السلام را داشته‌اند، با همین ادعا آزموده شده‌اند و بعد از آن که سؤالات پیش پا افتاده‌ای از ایشان پرسیده‌اند، درمانده شده و نقص علمی ایشان بر همگان روشن شده است.
اضافه می‌کنیم اگر بلاء به معنای عذاب هم ترجمه شود، معنای مناسب‌تر آن روایت این است که بیشتر گناهان انسان مربوط به عضوی به نام زبان است و عذاب‌هایی که به خاطر لغزش‌های زبان به انسان می‌رسد زیاد است؛ نه آن گونه که در قانون جذب گفته شده که یاد بلاء، باعث جذب بلاء می‌گردد.
لازم به یادآوری است در منابع روایی اهل سنت، این روایت ذکر شده و به گونه ی دیگری تفسیر شده است که از ادامه روایت معلوم می‌شود که منظور از بلا، نوعی مکافات است که انسان با سرزنش دیگران خود به آن گرفتار می‌شود. به عبارت دقیق‌تر بلا به معنای گناه و تکرار همان اشتباهی است که به دیگران نسبت داده است. یعنی بلایی که خود، گناه و تخلف است در این روایت دو ویژگی دارد؛ اولاً نوعی عکس‌العمل است. ثانیاً با مذمت و نیش زبان زدن به دیگران، برای گوینده اتفاق می‌افتد.
باید دانست اولاً روایت نمی‌گوید اگر کسی به بلا فکر کند بلا را جذب می‌کند؛ که اگر روایت این گونه بود در آن صورت اندکی به قانون جذب نزدیک بود. ثانیاً این که اساساً در روایت تصورِ بلا مطرح نیست، بلکه سرزنش دیگران، محور روایت است.
جالب توجه این که در بعضی از مجامع روایی این حدیث ذیل عنوان «الفرق بین النصیحه و التعییر» آمده است. یعنی روایت مذکور برای بیان تفاوت بین «نصیحت» و «سرزنش» ذکر شده است. همین طور روایت می‌افزاید: بلا به سخن وابسته است، اگر کسی دیگری را به شیر خوردن از سگی سرزنش کند از او شیر خواهد خورد. شعر مشهور عرب در همین باب است.
احفظ لسانک لاتقول فتبتلی
إن البلاء موکل بالمنطق

مطلب قابل دقت در دلالت حدیث، فهم مخاطبین از این روایت بوده که اساساً روایت را جذبی معنا نکرده‌ و آن را مکافات معنا نموده‌اند.
از این رو دلالت روایت این است که کلام تأثیر در آینده انسان دارد؛ اما نه با مکانیزمی که در قانون جذب گفته شده است. تأثیر کلام از نوع جذب اتفاقات نیست؛ بلکه از نوع این است که شیطان نواحی آسیب‌پذیر رفتار انسان را شناسایی می‌کند و به همان نقطه طمع می‌بندد و در نهایت همان ادعا بستر امتحان و آزمایش او می‌گردد. آن‌چه در قانون جذب ادعا شده که هرچه انسان به آن فکر کند همان دقیقاً اتفاق می‌افتد، به هیچ وجه در روایت نمی‌توان تأییدی بر آن یافت.



یک شاهد تاریخی



در منابع اهل سنت آمده است که روزی کسایی و یزیدی در مجلس هارون‌الرشید بودند، هنگام نماز مغرب شد، همگان به کسایی (یکی از قاریان هفتگانه قرآن که به قراء سبعه مشهورند) اقتدا کردند. هنگام نماز کسایی سوره کافرون را تلاوت کرد و بخشی از آن را فراموش کرد. بعد از نماز یزیدی (با حالت مذمت و سرزنش) به او گفت: قاری و امام اهل کوفه در سوره کافرون اشتباه می‌کند؟! بعد از آن، نماز عشا را به امامت یزیدی (ابو محمد یزیدی نحوی معروف) خواندند، او در همان ابتدای سوره حمد دچار فراموشی شد. بعد از نماز به او گفتند: خوب بود زبانت را حفظ می‌کردی! گفتی تا این که خودت مبتلا شدی، که پیامبر(ص) فرموده: البلاء موکل بالمنطق. (ابن الجزری، غایة النهایة، 1/540)
در این داستان تاریخی، کلام نه به عنوان جذب مشابه، که به عنوان مکافات دنیوی سرزنش ذکر شده است. بنابراین نقل معنا این‌گونه می‌شود: افرادی که زبان به سرزنش دیگران باز کرده‌اند، در واقع خودشان مبتلا بوده‌اند و نمی‌دانسته‌اند یا توجه نداشته‌اند. الآن داشته ی قبلی‌شان نمود ظاهری به خود گرفته است. برخلاف قانون جذب که مدعی است بعد از کلام و اندیشه، رویدادهای خارجی خلق می‌شود.
و به علاوه روایت در مورد تعقّب دو عمل حرف می‌زند (عملی به نام تعییر، عمل دیگری به نام گناه را به دنبال دارد). در حالی که قانون جذب، از اساس در باب تأثیرپذیری عمل از عمل ادعایی ندارد. بلکه در مورد ارتباط افکار با وقایع خارجی سخن می‌گوید.






تاریخ : پنج شنبه 92/9/28 | 8:3 صبح | نویسنده : علی اکبر حق پسند | نظرات ()

ایقان و اقدس ، کتاب‌‌‌‌‌‌‌هایی که اسلام را نشانه گرفتند!

«کتاب «ایقان» تکمیل شده‌ی رساله‌ی «خالویه» است. رساله‌ی «خالویه» را میرزا حسینعلی نوری در سال 1277 (هـ.ق) در اثبات حقانیت علی محمد باب برای دایی یا خالوی مسلمان علی محمد باب یعنی سیدمحمد تاجر شیرازی نوشت که بعداً تکمیل و به کتاب «ایقان» مشهور شد.»

ایقان و اقدس ، کتاب‌‌‌‌‌‌‌هایی که اسلام را نشانه گرفتند!

 

کتب اصلی بهاییت

در میان کتاب‏هایی که در چهار دوره‌ی شکل‌گیری بهاییت تدوین شده است، کتاب « ایقان » و « اقدس » نوشته‌ی « حسینعلی نوری » از اهمیت بیش‌تری برخوردارند که در ادامـه به اجمال، این دو کتاب مهم بهاییان معرفی خواهد شد. حسینعلی نوری اعلام نمود، کتاب اقدس تا 1000 سال پس از نزول معتبر است و کل بشریت باید به آن عمل نمایند. در کتاب «ایقان» نیز سعی نموده ظهور و مقام‌های دروغین باب را اثبات نماید.

 

کتاب ایقان

کتاب «ایقان» در دورانی که حسین‏علی نوری در بغداد به سر می‌برده و هنوز مسلک بهاییت را مطرح نکرده بود، تدوین شده است. استاد « محیط طباطبایی » می نویسد:

«کتاب «ایقان» تکمیل شده‌ی رساله‌ی «خالویه» است. رساله‌ی «خالویه» را میرزا حسینعلی نوری در سال 1277 (هـ.ق) در اثبات حقانیت علی محمد باب برای دایی یا خالوی مسلمان علی محمد باب یعنی سیدمحمد تاجر شیرازی نوشت که بعداً تکمیل و به کتاب «ایقان» مشهور شد.» [1]

در واقع این کتاب قبل از ادعای پیامبری بهاء برای تبلیغ و تثبیت با‌بی گری نوشته شده است.
در «ایقان» با سوء‏استفاده از آیات قرآن و روایات ائمه و ادعیه، ظهور باب توجیه و تشریح شده است. به ‏طور کلی این کتاب با حکایت انبیا و توضیح بعثت آنان آغاز گردیده و سعی نموده باب را نیز در ردیف سایر انبیا قرار دهد و برای حقانیت باب به گفته‌های «شیخ احمد احسایی» و «سید‌کاظم رشتی» سران شیخیه و تعدادی از آیات قرآن و دعای ندبه و حتی احادیث مجعول و بابی شدن افراد روحانی نما استناد نماید، ولی با تمامی این شیطنت و تفسیر به رأی و سفسطه، موضوع را روشن نکرده که چرا باب بر خلاف سایر انبیا عبودیت را کنار گذاشته و ادعای ربوبیت و الوهیت کرده است، در حالی که تمامی انبیا خود را عبد ذلیل خدا می‌دانستند.

در نهایت هم حسین‏علی نوری در صفحه‌ی 178، کتاب «ایقان» علی محمد باب را با لقب « رب اعلی » مورد ستایش قرار می ‏دهد، در حالی ‏که طاغوت ‏هایی مثل فرعون ندای «انا ربکم الاعلی» سر داده ‏اند و هیچ پیامبری خود را «رب اعلی» ندانسته است. او در صفحه‌ی 111 این کتاب، منکر معاد شده و ظهور باب را «قیامت اکبر» معرفی نموده است.
بهاء در صفحه‌ی 50 کتاب «ایقان» از «شیخ احمد احسایی» و «سیدکاظم رشتی» سران فرقه‌ی منحرف شیخیه به ‌عنوان ‌«نورَین نیرَین» نام برده و آنان را مبشّر آمدن باب می ‏داند. در صفحه‌های 67 و 69 به کمک یهود و نصاری شتافته و سعی دارد، اثبات نماید که تورات و انجیل تحریف نشده ‏اند. (یعنی برخلاف آیات آشکار موجود در قرآن مبنی‏ بر تحریف کتب یهود و نصارا، به مقابله با اسلام پرداخته است.)
در صفحه‌ی 126‌ با طرح روایاتی مجعول از کتب شیخیه، موضوع «خاتمیت» را مورد خدشه ‌قرار می‌دهد و در صفحه‌ی ‌138 با توجیه هجویات باب او را هم باب‌، هم امام زمان، هم پیامبر و هم خدا می‌داند. بهاء در صفحه‌ی 163، علوم تجربی، حسی و عقلی را به سخره گرفته و درک و فهم کلمات الهیه را بی‏ ارتباط با علم می ‏داند. هم‌چنین در صفحه‌ی 122 ادعا می‌کند، «اگر مس در معدن 70 سال از غلبه‌ی یبوست محفوظ بماند، طلا می‌شود» ‌و ادامه می‌دهد که «مس همان طلا است که در اثر غلبه‌ی یبوست مریض شده و به مقام طلا نرسیده است.»
او در آخر کتاب «ایقان» به رنج ‏هایی که طی دو سال در کوه ‏های سلیمانیه‌ی عراق کشیده، اشاره می‏ کند و در نهایت سعی دارد با اشاره به بخشی از دعای ندبه و احادیث ائمه‌ی معصومین علیهم السلام، ظهور باب را تبیین و تبلیغ نماید. کتاب «ایقان» در200 صفحه، زمانی که هنوز دست‌های منحوس بهاء رعشه نداشت به قلم خودش نوشته شده است. البته بعید نیست ادیبان مزدور روسیه و انگلیس هم در ویرایش، تدوین و انتشار آن کمک کرده باشند، ولی به جرأت می‏ توان ادعا کرد در 30 سال آخر عمر که وی مسموم شده و دستانش رعشه داشته، مطالب برای او نوشته شده باشد.

 

کتاب اقدس

کتاب اقدس مهم ترین کتاب بهاییت یعنی کتاب آسمانی آنان است. این کتاب در سال 1873 میلادی یعنی 19‏ سال قبل از مرگ بهاء در شهر «عکا»، توسط جریان شوم فراماسونری به حسین‏علی نوری القا و توسط مزدوران اطراف او تدوین شد.
استاد «محیط طباطبایی» طی یک مقاله‌ی تحقیقی مفصل و دقیق ثابت نمود که مطالب «اقدس» هم‌چون سایر تألیفات عادی بشری توسط اطرافیان «میرزا حسینعلی نوری» و «عباس افندی» در زمان چاپ و تکثیر بارها دست‎کاری و تصحیح شده است. وی می ‏گوید:
«من در جوانی نسخه‎ای از اقدس را در بغداد با چاپ سربی یافتم و پس از تطبیق با نسخه‏ های دیگر متوجه شدم بین این نسخه و نسخ دیگر اختلاف فاحشی وجود دارد. پس از مدتی به نسخه‎ای ممتاز دست یافتم که - در حیات «بهاء» به اجازه‌ی او توسط پسر دیگر بهاء «محمدعلی افندی» (غصن اکبر) و «میرزا آقا جان کاشی» چاپ شده - شامل مکاتبات بهاء بود. این متن به تاریخ 1294 یعنی 14 سال  قبل از مرگ بهاء تاریخ خورده بود. با مطابقت این متن با اقدس‏ های چاپ جدید، دریافتم که بیش از 200 مورد اختلاف وجود دارد و گاه چند سطر متوالی کم یا زیاد شده است از جمله «حکم حرمت استعمال افیون» که در نسخه‎های قدیمی نبود و به نسخ جدید اضافه شده بود. در چاپ‏ های جدید غلط‏ های متن تصحیح شده بود.»
استاد محیط می‎افزاید: «متوجه شدم اقدسی که محمدعلی افندی رییس ناقضین منتشر نموده با اقدسی که عباس افندی رییس ثابتین و شوقی افندی منتشر کرده‎اند، تفاوت اساسی دارد.»
او می‎افزاید: «بهاییان در سال 1390 (هـ .ق) تصمیم گرفتند اقدس جدیدی منتشر کنند که به عللی آن را مسکوت گذاشتند.» [2]
در حالی‏ که اکنون بزرگان بهاییان عمدتاً آمریکایی و انگلیسی هستند و جمع زیادی در آمریکا، هند، استرالیا، کانادا و آفریقا، غیر عرب هستند، سران بیت‌‌العدل حاضر نشده‎اند ترجمه‌ی فارسی یا انگلیسی اقدس را منتشر کنند، اگر هم ترجمه شده، خاورشناسان و بعضی محققین غیر بهایی ترجمه کرده ‏اند، چون بعضی از جملات «اقدس» عربی غلط و نامفهوم است و اگر ترجمه شود آبروی نداشته‌ی بهاییان خواهد رفت. چرا چاپ و ترجمه‌ی مجدد اقدسی که حدود 7 هزار کلمه بیش‌تر نیست، انجام نشده و در اختیار بهاییان قرار نمی‏ گیرد.
این برخورد سران بهاییت در « بیت‎العدل » برای هر محقق تیزهوشی ایجاد بدگمانی می‏ کند و این را می ‏رساند که فرقه‌ی ضاله‌ی بهاییت از دست کتب بی محتوای میرزا خسته‎ شده‎اند و نمی‎دانند با کتابی که بندهای متعددی در نفی توحید، معاد و عدل دارد و چندین بند برضد حریّت، آزادی و عفت در خود جای داده و بشریت را به مصرف ‏گرایی و تجمل‏ پرستی دعوت می‏ کند، چه ‏کار کنند.
در مجموع کتاب «اقدس» ملغمه ‏ای است از متون شیخیه، حروفیه، نقطویه، دراویش خاکسار که با تحریفات مسیحیت، یهود، زرتشت و دست‌آوردهای جدید مکاتب سکولار غربی و سفارشات جریان شوم فراماسونری ترکیب گشته و مانند غذایی نامطبوع و بدبو جلوی اغنام الله [3] بهایی ریخته ‏اند و این متن هیچ سنخیتی با متون درجه چندم ادیان ابراهیمی ندارد و اغنام الله بهایی متحیرند با گندی که میرزا زده است، چه کنند.
در کتاب «اقدس» که «شوقی افندی» آن را «ام الکتاب» بهاییت می‌داند، سؤال از کتاب «بیان» تحریم و نگهداری آن گناه شمرده شده است. در این کتاب دستورهای ضد‌عقلی، ضد‌علمی و متناقض نظیر محو همه‌ی کتب، مگر کتاب «بیان» و منسوخ اعلام شدن کتاب «بیان» مطرح شده است و خیلی محترمانه دوره‌ی رسالت باب و عمل به بیان، مختومه اعلام شده است‌. در کتاب «اقدسازدواج با محارم‌، لواط‌، ربا‌، انواع موسیقی‌، تجمل‌پرستی و مصرف‌گرایی گاهی با صراحت و گاهی به‏ صورت تلویحی مجاز اعلام شده که در زیر به گوشه‏ هایی از آن اشاره می‌شود:
- صفحه‌ی 12، حکم حرمت نماز جماعت؛
- صفحه‌ی 21، تعلق اموال بدون وارث به بیت العدل؛
- صفحه‌ی 47، تعلق دیه و کفاره‌ی‌زنا به بیت العدل؛
- صفحه‌ی 56، دستور سوزاندن انسانی که خانه ای را آتش زده است؛
- صفحه‌ی 57، مباح دانستن استفاده‌ی جنسی از خدمت‌گزاران خانه؛
- صفحه‌ی 75، منسوخ اعلام شدن حکم کتاب بیان و محو کتب؛
- صفحه‌ی 78، اشاره به تقدس کوه صهیون و تأیید عقاید نژاد پرستانه‌ی یهود؛
- صفحه‌ی 86، پیام برای رؤسای جمهور آمریکا و خود را خدای باقی خواندن؛
- صفحه‌ی 98، نسنجیدن کتاب «اقدس» با قواعد دستوری، چرا که خود کتاب اقدس معیار دستور زبان است؛
- صفحه‌ی 104، حکم حرمت ازدواج با زن پدر و جواز ضمنی برای ازدواج با سایر محارم؛
- صفحه‌ی 116، در مذمت آزادی، حریّت و حیوانی اعلام کردن آزادی؛
- صفحه‌ی 118، حرمت سؤال در مورد کتاب بیان و نگهداری آن‌، در حالی‌که بهاء قبلاً بیان را ام ‌الکتاب نامیده بود؛
- صفحه‌ی 119، دفن اموات در تابوت سنگی و بلوری؛
- صفحه‌ی 140، کفریات و ادعای خدایی و خلقت همه‌ی عالم توسط بهاء؛
- صفحه‌ی 144، تعویض کل اثاث البیت هر 19 سال؛
- صفحه‌ی 146، حرمت نشستن بر منبر و سخنرانی از روی منبر؛
- صفحه‌ی 150، حرمت حمل سلاح و حلال اعلام شدن ‌لباس حریر برای مردان؛
- صفحه‌ی ؟؟؟‌، برتر دانستن کتاب اقدس از همه‌ی کتب عالم.

به ‏طور کلی کتب بهاییان با سرقت از متون اصیل اسلامی و تغییر شکل جمله‌ها و گنجاندن مطالب درخواستی از طرف یهود و تشکیلات فراماسونری در میان آن، به‏ وجود آمده است و هدفی جز انهدام اصول اسلام و حذف احکام مترقی آن برای توسعه‌ی سلطه‌ی استعمارگران ندارد. کتب یاد شده توسط یک تیم از ادبا و علمای مزدور زیر نظر جریان شوم فراماسونری در راستای تخریب عقاید حقه‌ی اسلام و ترویج عقاید ماسونی تدوین شده و به حسین­علی بهاء نسبت داده شده است و چنین تبلیغ کرده‌اند که بهاء «اُمی» بوده و این مطالب از طرف خدا بر بهاء نازل شده است که این هم به ‏گونه‌ای ایجاد تشابه بین وی و پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می‌باشد.
در کتب یاد شده دژ و حصن توحید‌، فرهنگ جهاد و شهادت، معاد باوری‌، ظلم ستیزی و فرهنگ انتظار عدل و عدالت مورد حمله واقع شده و فرهنگ لاییک‌، مصرف‏ گرایی‌، تملق و تمجید از ظلمه و حکام جور و فساد و بی‌غیرتی ترویج شده است. فرقه‌ی ضاله‌ی بهاییت هیچ‌گاه مدافع مظلوم و توده‌ی مردم نبوده و همواره در کتب خود به مداحی و دعاگویی سلاطین و سرمایه‌داران یهودی پرداخته است.
به ‏عنوان مثال «عبد البهاء» ‌در کتاب «خاطرات حبیب»، جلد1، صفحه‌ی 53 برای پیروزی انگلستان و یهودیان در فلسطین دعا می‏ کند و ضمن عادلانه معرفی کردن سلطه‌ی انگلستان، سیطره‌ی یهود در فلسطین را پیش ‏بینی می‌کند زیرا خودش در اجرای اشغال فلسطین به‏ عنوان مزدور دارای نقش بوده است.
«عباس افندی» در صفحه‌ی 446 «خاطرات حبیب» ادامه می ‏دهد، این‏جا فلسطین و اراضی مقدسه است عن قریب یهود به این اراضی بازگشت خواهد نمود و سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی را برپا خواهد نمود.
او در صفحه‌های 20 و 53 همین کتاب آورده است:
«دعا و مناجات انبیای الهی مستجاب شده و وعده‌های الهی تماماً محقق خواهد شد و اسارت و در به ‏دری قوم یهود مبدل به عزت ظاهری خواهد شد. اسراییل عن قریب جلیل گردد و این پریشانی به جمع مبدل شود و قوم یهود از راه‌های دور با نهایت سرور به ارض مقدس وارد خواهند شد و سپس دعا می‌کند ای خدا وعده‌ی خویش آشکار کن و سلاله‌ی حضرت خلیل را بزرگ فرما.»
زیرا به نظر او، صهیونیست‌های قاتل و فاسد، سلاله‌ی حضرت ابراهیم علیه‌السلام هستند..

 

پی‌نوشت‌ها:
1). ماهنامه‌ی گوهر، سال چهارم، شماره‌ی مسلسل46، ص824
2). همان
3). ‌کلمه‌ی اغنام الله یعنی گوسفندان خدا در متن کتاب اقدس موجود است. بهاء در صفحه‌ی50 بند53 با به کار بردن لفظ اغنام الله از رجال عدل یعنی اعضای بیت‌العدل می‌خواهد مانند شبانی اغنام الله (بهاییان) را از خطر گرگ‌ها حفظ کنند.






تاریخ : دوشنبه 92/9/25 | 8:53 صبح | نویسنده : علی اکبر حق پسند | نظرات ()
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.