وب حرم 72
- وب موز فانایقان و اقدس ، کتابهایی که اسلام را نشانه گرفتند!
«کتاب «ایقان» تکمیل شدهی رسالهی «خالویه» است. رسالهی «خالویه» را میرزا حسینعلی نوری در سال 1277 (هـ.ق) در اثبات حقانیت علی محمد باب برای دایی یا خالوی مسلمان علی محمد باب یعنی سیدمحمد تاجر شیرازی نوشت که بعداً تکمیل و به کتاب «ایقان» مشهور شد.» |
|
کتب اصلی بهاییت
در میان کتابهایی که در چهار دورهی شکلگیری بهاییت تدوین شده است، کتاب « ایقان » و « اقدس » نوشتهی « حسینعلی نوری » از اهمیت بیشتری برخوردارند که در ادامـه به اجمال، این دو کتاب مهم بهاییان معرفی خواهد شد. حسینعلی نوری اعلام نمود، کتاب اقدس تا 1000 سال پس از نزول معتبر است و کل بشریت باید به آن عمل نمایند. در کتاب «ایقان» نیز سعی نموده ظهور و مقامهای دروغین باب را اثبات نماید.
کتاب ایقان
کتاب «ایقان» در دورانی که حسینعلی نوری در بغداد به سر میبرده و هنوز مسلک بهاییت را مطرح نکرده بود، تدوین شده است. استاد « محیط طباطبایی » می نویسد:
«کتاب «ایقان» تکمیل شدهی رسالهی «خالویه» است. رسالهی «خالویه» را میرزا حسینعلی نوری در سال 1277 (هـ.ق) در اثبات حقانیت علی محمد باب برای دایی یا خالوی مسلمان علی محمد باب یعنی سیدمحمد تاجر شیرازی نوشت که بعداً تکمیل و به کتاب «ایقان» مشهور شد.» [1]
در واقع این کتاب قبل از ادعای پیامبری بهاء برای تبلیغ و تثبیت بابی گری نوشته شده است.
در «ایقان» با سوءاستفاده از آیات قرآن و روایات ائمه و ادعیه، ظهور باب توجیه و تشریح شده است. به طور کلی این کتاب با حکایت انبیا و توضیح بعثت آنان آغاز گردیده و سعی نموده باب را نیز در ردیف سایر انبیا قرار دهد و برای حقانیت باب به گفتههای «شیخ احمد احسایی» و «سیدکاظم رشتی» سران شیخیه و تعدادی از آیات قرآن و دعای ندبه و حتی احادیث مجعول و بابی شدن افراد روحانی نما استناد نماید، ولی با تمامی این شیطنت و تفسیر به رأی و سفسطه، موضوع را روشن نکرده که چرا باب بر خلاف سایر انبیا عبودیت را کنار گذاشته و ادعای ربوبیت و الوهیت کرده است، در حالی که تمامی انبیا خود را عبد ذلیل خدا میدانستند.
در نهایت هم حسینعلی نوری در صفحهی 178، کتاب «ایقان» علی محمد باب را با لقب « رب اعلی » مورد ستایش قرار می دهد، در حالی که طاغوت هایی مثل فرعون ندای «انا ربکم الاعلی» سر داده اند و هیچ پیامبری خود را «رب اعلی» ندانسته است. او در صفحهی 111 این کتاب، منکر معاد شده و ظهور باب را «قیامت اکبر» معرفی نموده است.
بهاء در صفحهی 50 کتاب «ایقان» از «شیخ احمد احسایی» و «سیدکاظم رشتی» سران فرقهی منحرف شیخیه به عنوان «نورَین نیرَین» نام برده و آنان را مبشّر آمدن باب می داند. در صفحههای 67 و 69 به کمک یهود و نصاری شتافته و سعی دارد، اثبات نماید که تورات و انجیل تحریف نشده اند. (یعنی برخلاف آیات آشکار موجود در قرآن مبنی بر تحریف کتب یهود و نصارا، به مقابله با اسلام پرداخته است.)
در صفحهی 126 با طرح روایاتی مجعول از کتب شیخیه، موضوع «خاتمیت» را مورد خدشه قرار میدهد و در صفحهی 138 با توجیه هجویات باب او را هم باب، هم امام زمان، هم پیامبر و هم خدا میداند. بهاء در صفحهی 163، علوم تجربی، حسی و عقلی را به سخره گرفته و درک و فهم کلمات الهیه را بی ارتباط با علم می داند. همچنین در صفحهی 122 ادعا میکند، «اگر مس در معدن 70 سال از غلبهی یبوست محفوظ بماند، طلا میشود» و ادامه میدهد که «مس همان طلا است که در اثر غلبهی یبوست مریض شده و به مقام طلا نرسیده است.»
او در آخر کتاب «ایقان» به رنج هایی که طی دو سال در کوه های سلیمانیهی عراق کشیده، اشاره می کند و در نهایت سعی دارد با اشاره به بخشی از دعای ندبه و احادیث ائمهی معصومین علیهم السلام، ظهور باب را تبیین و تبلیغ نماید. کتاب «ایقان» در200 صفحه، زمانی که هنوز دستهای منحوس بهاء رعشه نداشت به قلم خودش نوشته شده است. البته بعید نیست ادیبان مزدور روسیه و انگلیس هم در ویرایش، تدوین و انتشار آن کمک کرده باشند، ولی به جرأت می توان ادعا کرد در 30 سال آخر عمر که وی مسموم شده و دستانش رعشه داشته، مطالب برای او نوشته شده باشد.
کتاب اقدس
کتاب اقدس مهم ترین کتاب بهاییت یعنی کتاب آسمانی آنان است. این کتاب در سال 1873 میلادی یعنی 19 سال قبل از مرگ بهاء در شهر «عکا»، توسط جریان شوم فراماسونری به حسینعلی نوری القا و توسط مزدوران اطراف او تدوین شد.
استاد «محیط طباطبایی» طی یک مقالهی تحقیقی مفصل و دقیق ثابت نمود که مطالب «اقدس» همچون سایر تألیفات عادی بشری توسط اطرافیان «میرزا حسینعلی نوری» و «عباس افندی» در زمان چاپ و تکثیر بارها دستکاری و تصحیح شده است. وی می گوید:
«من در جوانی نسخهای از اقدس را در بغداد با چاپ سربی یافتم و پس از تطبیق با نسخه های دیگر متوجه شدم بین این نسخه و نسخ دیگر اختلاف فاحشی وجود دارد. پس از مدتی به نسخهای ممتاز دست یافتم که - در حیات «بهاء» به اجازهی او توسط پسر دیگر بهاء «محمدعلی افندی» (غصن اکبر) و «میرزا آقا جان کاشی» چاپ شده - شامل مکاتبات بهاء بود. این متن به تاریخ 1294 یعنی 14 سال قبل از مرگ بهاء تاریخ خورده بود. با مطابقت این متن با اقدس های چاپ جدید، دریافتم که بیش از 200 مورد اختلاف وجود دارد و گاه چند سطر متوالی کم یا زیاد شده است از جمله «حکم حرمت استعمال افیون» که در نسخههای قدیمی نبود و به نسخ جدید اضافه شده بود. در چاپ های جدید غلط های متن تصحیح شده بود.»
استاد محیط میافزاید: «متوجه شدم اقدسی که محمدعلی افندی رییس ناقضین منتشر نموده با اقدسی که عباس افندی رییس ثابتین و شوقی افندی منتشر کردهاند، تفاوت اساسی دارد.»
او میافزاید: «بهاییان در سال 1390 (هـ .ق) تصمیم گرفتند اقدس جدیدی منتشر کنند که به عللی آن را مسکوت گذاشتند.» [2]
در حالی که اکنون بزرگان بهاییان عمدتاً آمریکایی و انگلیسی هستند و جمع زیادی در آمریکا، هند، استرالیا، کانادا و آفریقا، غیر عرب هستند، سران بیتالعدل حاضر نشدهاند ترجمهی فارسی یا انگلیسی اقدس را منتشر کنند، اگر هم ترجمه شده، خاورشناسان و بعضی محققین غیر بهایی ترجمه کرده اند، چون بعضی از جملات «اقدس» عربی غلط و نامفهوم است و اگر ترجمه شود آبروی نداشتهی بهاییان خواهد رفت. چرا چاپ و ترجمهی مجدد اقدسی که حدود 7 هزار کلمه بیشتر نیست، انجام نشده و در اختیار بهاییان قرار نمی گیرد.
این برخورد سران بهاییت در « بیتالعدل » برای هر محقق تیزهوشی ایجاد بدگمانی می کند و این را می رساند که فرقهی ضالهی بهاییت از دست کتب بی محتوای میرزا خسته شدهاند و نمیدانند با کتابی که بندهای متعددی در نفی توحید، معاد و عدل دارد و چندین بند برضد حریّت، آزادی و عفت در خود جای داده و بشریت را به مصرف گرایی و تجمل پرستی دعوت می کند، چه کار کنند.
در مجموع کتاب «اقدس» ملغمه ای است از متون شیخیه، حروفیه، نقطویه، دراویش خاکسار که با تحریفات مسیحیت، یهود، زرتشت و دستآوردهای جدید مکاتب سکولار غربی و سفارشات جریان شوم فراماسونری ترکیب گشته و مانند غذایی نامطبوع و بدبو جلوی اغنام الله [3] بهایی ریخته اند و این متن هیچ سنخیتی با متون درجه چندم ادیان ابراهیمی ندارد و اغنام الله بهایی متحیرند با گندی که میرزا زده است، چه کنند.
در کتاب «اقدس» که «شوقی افندی» آن را «ام الکتاب» بهاییت میداند، سؤال از کتاب «بیان» تحریم و نگهداری آن گناه شمرده شده است. در این کتاب دستورهای ضدعقلی، ضدعلمی و متناقض نظیر محو همهی کتب، مگر کتاب «بیان» و منسوخ اعلام شدن کتاب «بیان» مطرح شده است و خیلی محترمانه دورهی رسالت باب و عمل به بیان، مختومه اعلام شده است. در کتاب «اقدسازدواج با محارم، لواط، ربا، انواع موسیقی، تجملپرستی و مصرفگرایی گاهی با صراحت و گاهی به صورت تلویحی مجاز اعلام شده که در زیر به گوشه هایی از آن اشاره میشود:
- صفحهی 12، حکم حرمت نماز جماعت؛
- صفحهی 21، تعلق اموال بدون وارث به بیت العدل؛
- صفحهی 47، تعلق دیه و کفارهیزنا به بیت العدل؛
- صفحهی 56، دستور سوزاندن انسانی که خانه ای را آتش زده است؛
- صفحهی 57، مباح دانستن استفادهی جنسی از خدمتگزاران خانه؛
- صفحهی 75، منسوخ اعلام شدن حکم کتاب بیان و محو کتب؛
- صفحهی 78، اشاره به تقدس کوه صهیون و تأیید عقاید نژاد پرستانهی یهود؛
- صفحهی 86، پیام برای رؤسای جمهور آمریکا و خود را خدای باقی خواندن؛
- صفحهی 98، نسنجیدن کتاب «اقدس» با قواعد دستوری، چرا که خود کتاب اقدس معیار دستور زبان است؛
- صفحهی 104، حکم حرمت ازدواج با زن پدر و جواز ضمنی برای ازدواج با سایر محارم؛
- صفحهی 116، در مذمت آزادی، حریّت و حیوانی اعلام کردن آزادی؛
- صفحهی 118، حرمت سؤال در مورد کتاب بیان و نگهداری آن، در حالیکه بهاء قبلاً بیان را ام الکتاب نامیده بود؛
- صفحهی 119، دفن اموات در تابوت سنگی و بلوری؛
- صفحهی 140، کفریات و ادعای خدایی و خلقت همهی عالم توسط بهاء؛
- صفحهی 144، تعویض کل اثاث البیت هر 19 سال؛
- صفحهی 146، حرمت نشستن بر منبر و سخنرانی از روی منبر؛
- صفحهی 150، حرمت حمل سلاح و حلال اعلام شدن لباس حریر برای مردان؛
- صفحهی ؟؟؟، برتر دانستن کتاب اقدس از همهی کتب عالم.
به طور کلی کتب بهاییان با سرقت از متون اصیل اسلامی و تغییر شکل جملهها و گنجاندن مطالب درخواستی از طرف یهود و تشکیلات فراماسونری در میان آن، به وجود آمده است و هدفی جز انهدام اصول اسلام و حذف احکام مترقی آن برای توسعهی سلطهی استعمارگران ندارد. کتب یاد شده توسط یک تیم از ادبا و علمای مزدور زیر نظر جریان شوم فراماسونری در راستای تخریب عقاید حقهی اسلام و ترویج عقاید ماسونی تدوین شده و به حسینعلی بهاء نسبت داده شده است و چنین تبلیغ کردهاند که بهاء «اُمی» بوده و این مطالب از طرف خدا بر بهاء نازل شده است که این هم به گونهای ایجاد تشابه بین وی و پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله میباشد.
در کتب یاد شده دژ و حصن توحید، فرهنگ جهاد و شهادت، معاد باوری، ظلم ستیزی و فرهنگ انتظار عدل و عدالت مورد حمله واقع شده و فرهنگ لاییک، مصرف گرایی، تملق و تمجید از ظلمه و حکام جور و فساد و بیغیرتی ترویج شده است. فرقهی ضالهی بهاییت هیچگاه مدافع مظلوم و تودهی مردم نبوده و همواره در کتب خود به مداحی و دعاگویی سلاطین و سرمایهداران یهودی پرداخته است.
به عنوان مثال «عبد البهاء» در کتاب «خاطرات حبیب»، جلد1، صفحهی 53 برای پیروزی انگلستان و یهودیان در فلسطین دعا می کند و ضمن عادلانه معرفی کردن سلطهی انگلستان، سیطرهی یهود در فلسطین را پیش بینی میکند زیرا خودش در اجرای اشغال فلسطین به عنوان مزدور دارای نقش بوده است.
«عباس افندی» در صفحهی 446 «خاطرات حبیب» ادامه می دهد، اینجا فلسطین و اراضی مقدسه است عن قریب یهود به این اراضی بازگشت خواهد نمود و سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی را برپا خواهد نمود.
او در صفحههای 20 و 53 همین کتاب آورده است:
«دعا و مناجات انبیای الهی مستجاب شده و وعدههای الهی تماماً محقق خواهد شد و اسارت و در به دری قوم یهود مبدل به عزت ظاهری خواهد شد. اسراییل عن قریب جلیل گردد و این پریشانی به جمع مبدل شود و قوم یهود از راههای دور با نهایت سرور به ارض مقدس وارد خواهند شد و سپس دعا میکند ای خدا وعدهی خویش آشکار کن و سلالهی حضرت خلیل را بزرگ فرما.»
زیرا به نظر او، صهیونیستهای قاتل و فاسد، سلالهی حضرت ابراهیم علیهالسلام هستند..
پینوشتها:
1). ماهنامهی گوهر، سال چهارم، شمارهی مسلسل46، ص824
2). همان
3). کلمهی اغنام الله یعنی گوسفندان خدا در متن کتاب اقدس موجود است. بهاء در صفحهی50 بند53 با به کار بردن لفظ اغنام الله از رجال عدل یعنی اعضای بیتالعدل میخواهد مانند شبانی اغنام الله (بهاییان) را از خطر گرگها حفظ کنند.
چرا ابلیس با آن که در ملکوت بود و حقایقی از جبروت الهی را میدانست و میدید، نافرمانی کرد و حال آن که علم ما بسیار کم و گاه در حد نقل قول دیگران است؟
همین خود درس بزرگی است تا بدانیم «انسان به طرف آن چه دوست دارد میرود، نه آن چه میداند».
انسان نیز در این رفتار فرقی با ابلیس ندارد و حتماً لازم نیست که جلوههایی از اولوهیت، ربوبیت و جبروت الهی را در عالم دیگری ببیند. در همین عالم ماده نیز میبیند و اگر کمی تعمق و تأمل کند، لایههای درونی نیز برایش مکشوف میگردد، اما روی بر میگرداند و به دنبال نفس میرود.
یکی به اندازه یک چوپان یا کشاورز خورشید را میشناسد و یکی به اندازه یک دانشمند فیزیک و یکی هم ممکن است با جهالتی که دارد، اصلاً با خورشید قهر کند و برود در یک غاری زندگی کند [هر چند که از فواید خورشید خواسته یا نخواسته بهرهمند میگردد].
اما، این شناختها، با تمامی تفاوت مراتبشان، به هیچ وجه سبب نمیشوند تا انسان به سوی آنها برود یا نرود. بلکه هر کسی سراغ آن چه میرود که آن را دوست دارد. به قول عرفا: «محبّ مایل به لقا و وصال محبوب است»، لذا «محبّت انگیزه و هدف حرکت است و نه صرف شناخت».
مگر کسی که مشروبات الکلی یا مواد مخدر مصرف میکند، علم یا شناخت ندارد که مضرّ است؟ مگر سارق یا جانی، سرقت و جنایت را خوب و مفید میداند؟ اگر چنین باشد که باید سرقت از خودش یا قتلش را نیز مفید بداند، اما مقابله میکند، چون میداند مفید نیست. ولی خودش بدین سو میرود، چون دوست دارد.
از این رو میبینیم که خداوند متعال در آیات قرآن کریم، بیانات بسیاری در رشد عقلی و علمی برای حصول شناخت دارد، اما وقتی میخواهد دستور حرکت دهد، «محبت» را پایه و انگیزه بر شمرده و میفرماید:
«قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ و َاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (آل عمران، 31)
ترجمه: بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است.
و در آیه بعد نیز تصریح مینماید که اگر محبت دارید و محبت متقابل از محبوب انتظار دارید، پس تبعیت و اطاعت کنید، چرا که خدا کافرین را دوست ندارد.
«قُلْ أَطِیعُواْ اللّهَ و َالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ» (همان، 32)
ترجمه: بگو خدا و پیامبر [او] را اطاعت کنید پس اگر رویگردان شدند قطعاً خداوند کافران را دوست ندارد.
[دقت شود که در این دو آیه، هیچ بحثی از بهشت و جهنم نیست، بلکه محور بحث، فقط «محبّت» است]
و هم چنین به ایشان فرمود که از مردم به عنوان اجر (نتیجه بخشی) رسالت، «موّدت» اهل بیت علیهم اسلام را طلب نما، چرا که اگر محبت باشد، اطاعت و تبعیت محقق میشود، نه اگر شناخت باشد. مگر معاویه، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را نمیشناخت؟! چرا، ولی نسبت به او بغض داشت و نه محبّت و علتش نیز «محبت» به نفس اماره خودش بود، لذا خداوند کریم فرمود که از مردم برای هدایت شدنشان که همان اجر رسالت است، محبت و مودت بخواه:
«ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا و َعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى و َمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» (الشوری، 23)
ترجمه: این همان [پاداشى] است که خدا بندگان خود را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند [بدان] مژده داده است بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نیستم مگر دوستى در باره خویشاوندان و هر کس نیکى به جاى آورد [و طاعتى اندوزد] براى او در ثواب آن خواهیم افزود قطعا خدا آمرزنده و قدرشناس است.
*- همه اینها و آن چه در هر موردی انجام میدهیم، نشان میدهد و ثابت میکند که «انسان به سوی محبوب میشتابد و نه به سوی معقول یا معلوم».
اگر ما، علم و شناخت پیدا کردیم که در شهر ما پارکی سرسبز، با هوایی متبوع وجود دارد، دلیل نمیشود که حتماً به آن پارک برویم، اما وقتی دلمان خواست، حتماً میرویم، اگر چه به کویر.
آیا وقتی ما (خدایی ناکرده) مرتکب گناه میشویم، نمیدانیم که خدایی، ثبت اعمالی، حساب و کتابی، پاداش و عقابی و بهشت و جهنمی وجود دارد؟! چرا میدانیم، اما چون آن گناه را دوست داریم، به سراغ آن میرویم.
ابلیس نیز خداوند سبحان را میشناخت و جلوههای از ملکوت و جبروت را میدید (چنان چه بسیاری از انسانها میبینند)، اما محبتاش به خودش و به نفس خودش بیشتر بود. ولی، هنوز امتحانی برایش پیش نیامده بود که میزان «محبتاش» سنجیده شده و سمت و سوی آن بروز و ظهور نماید، اما در این امتحان شرایط ایجاد شد و او باخت.
ما نیز همین طور هستیم، شناختها، معارف و حتی شهودهایی حاصل میکنیم، اینها همه «عقل و علم» است، اما محبت چیز دیگری است و ممکن است مطابق با حکم عقل نباشد، لذا پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ» یعنی: محبت دنیا ریشه همه گناهان است؛ و نفرمودند که شناخت یا عدم شناخت دنیا ریشه گناهان است. ممکن است بسیاری دَنی بودن و فانی بودن و بیارزش بودن دنیا را خوب شناخته باشند، اما به آن دلبسته باشند و محبوبشان همین دنیا باشد.
از علایم ظهور فقط علامات حتمى مانده است
حجة الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ محمد باقر ملبوبى صاحب کتاب «الوقایع و الحوادث» خوابى را که خود از آیت الله سید محمد گلپایگانى شنیده اند، طبق درخواست نویسنده چنین مرقوم فرمودند:
آیت الله سید محمد گلپایگانى فرزند عارف واصل، آیت الله العظمی سید جمال الدین گلپایگانى فرمودند: مدتها پس از فوت مرحوم پدرم، شبى در خواب دیدم حضورشان مشرف شدم و ایشان در اطاق مفروش به زیلو و فاقد اثاث نشسته اند. گفتم: پدر! اگر خبرى نیست ما هم به دنبال کارمان برویم؟ وضع طلبگى در گذشته و حال همین است که به چشم مى خورد.
فرمودند: پسر، حرف مزن! هم اکنون ولى امر تشریف مى آورند. آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه شدم محبوب کل عالم، حضرت ولى عصر علیه السلام تشریف آوردند. پس از عرض سلام و جواب حضرت، قبل از این که من حرفى بزنم، حضرت فرمودند:
«سید محمد! مقام پدرت این حجره ی محقر نیست، بلکه مقامش آن جاست. به محل مورد اشاره ی دست حضرت نگاه کردم، قصرى با شکوه و ساختمانى با عظمت – که لایدرک و لایوصف است – دیدم و خوشحال گردیدم.»
عرض کردم: یابن رسول الله! آیا وقت ظهور مبارک رسیده است تا دیدگان همه به جمال و حضورتان روشن شود؟
حضرت فرمودند:«لم تبق من العلامات الا المتحویات و ربما اوقعت فى مدة قلیلة، فعلیکم بدعاء الفرج؛» از علایم ظهور فقط علامات حتمى مانده است و شاید آنها نیز در مدتى کوتاه به وقوع بپیوندند؛ پس بر شما باد که براى فرج دعا کنید.