\از این ستون به آن ستون فرج است\ چگونه ضربالمثل شد؟ - افـچـــنگ دیـار اهل دل ... دیـار دلــداران
درباره وب

به دیار اهل دل ، دیار دلداران خوش آمدید و امید برآنکه لحظات خوبی رادر این وبلاگ داشته باشید
لینک دوستان
ذکر ایام هفته
برچسب‌ها وب
عشق (47)
عکس (37)
خدا (22)
دل (11)
طنز (10)
ماه (10)
دعا (9)
فضا (6)
شعر (6)
جنگ (6)
9 دی (5)
گل (5)
دوا (4)
ذکر (4)
خوب (3)
رای (3)
شفا (3)
عید (3)
یاد (3)
همت (2)
نور (2)
یار (2)
غذا (2)
عمل (2)
علم (2)
غم (2)
مرگ (2)
سخن (2)
شب (2)
رزق (2)
رجب (2)
راز (2)
پیر (2)
پند (2)
ترس (2)
خون (2)
پدر (2)
اثر (1)
آقا (1)
sund (1)
بلا (1)
بدن (1)
برگ (1)
لینک های مفید

به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود ؛ می گویند : از این ستون به آن ستون فرج است . یعنی تو کاری  انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود .

مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود . او به فرماندار شهر گفت :  واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید . به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم . من قول می دهم بازگردم .

فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست . با این حال فرماندار  به مردمان تماشاگر گفت :  چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟

ولی کسی را یارای ضمانت نبود . مرد گناهکار با خواری و زاری گفت :

ای مردم شما می دانید که من در این شهر بیگانه ام  و آشنایی ندارم. یک نفر برای خشنودی  خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و   بازگردم . ناگه یکی از میان مردمان گفت :  من ضامن می شوم. اگر نیامد به جای او مرا بکشید. فرماندار شهر در میان ناباوری همگان  پذیرفت. ضامن را زندانی کردند و مرد محکوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محکوم نیامد.

ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست  کرد: ‌ مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید. گفتند:  چرا ؟ ‌ گفت:  از این ستون به آن ستون فرج است .

پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.‌ محکوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت. فرماندار با دیدن  این وفای به پیمان ، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت .

باشگاه خبرنگاران




تاریخ : شنبه 92/10/14 | 8:41 صبح | نویسنده : علی اکبر حق پسند | نظر