سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گُلی که رفته ای اما گلاب برگشتی

چو آب رفته ای و چون شراب برگشتی


پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و

ز سُم ِ اسب گرفتی جواب، برگشتی


روان شده بدنت بین ِ دست هایِ عمو

بلند کردمت اما چو آب برگشتی


ستاره یِ حرمم بوده ای تو تا دیشب

قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی


به هم تنیده و پیچیده گشته پیکر ِ تو

شبیه موت، پُر از پیچ و تاب، برگشتی


چه آمده سرت از چشمْ زخم ِ این لشگر

چرا ز معرکه‌ات بی نقاب برگشتی؟!


به روی خاکِ بیابان که جای خواب نبود

رسیده ایم به خیمه، بخواب، برگشتی

محمد رسولی






تاریخ : دوشنبه 92/8/20 | 9:45 صبح | نویسنده : علی اکبر حق پسند | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.