وب حرم 72
- وب موز فان
گُلی که رفته ای اما گلاب برگشتی چو آب رفته ای و چون شراب برگشتی پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و ز سُم ِ اسب گرفتی جواب، برگشتی روان شده بدنت بین ِ دست هایِ عمو بلند کردمت اما چو آب برگشتی ستاره یِ حرمم بوده ای تو تا دیشب قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی به هم تنیده و پیچیده گشته پیکر ِ تو شبیه موت، پُر از پیچ و تاب، برگشتی چه آمده سرت از چشمْ زخم ِ این لشگر چرا ز معرکهات بی نقاب برگشتی؟! به روی خاکِ بیابان که جای خواب نبود رسیده ایم به خیمه، بخواب، برگشتی محمد رسولی
تاریخ : دوشنبه 92/8/20 | 9:45 صبح | نویسنده : علی اکبر حق پسند | نظرات ()