وب حرم 72
- وب موز فان
بخوان بنام خدایی که خواند تو را بنام من
حالم خوب است
خوب خوب خوب
ارضاء شدم از عشقت
با دل و جان نفس میکشم چون میدانم هوای شهر را در ریه های توست
هی تو!!!مخاطب خاص نوشته هایم
باتوام!!!
عشق را امروز مزه مزه کردی؟
آنگاه که چشمانم خیس بود !!!!مرا دیدی؟
وقتی لابلای تمام سخنانت جستجو میکردم حسش کردم....بلعیدمش!!
میبینی بزرگترها راست میگفتند
همیشه قصه ، قصه ی دو نفر بود که عاشق هم بودند
شیرین و فرهاد،لیلی و مجنون،رمنو و ژولیت، پرنسس و شاهزاده
اما انگار یک جای کار میلنگد
دروغ بود، هیچ کس به ما نگفت
عاشق نمیتواند تنها ان مرد شاهزاده ی قصه ها باشد که با اسب سفید می اید
ولی معشوق درست مثل قصه ها بود
پرنسسی زیبا با موهای بلند
میبینی شباهت قصه ی ما را به داستانها؟
فهمیدی اشتباه بود آن قصه ها
اشتباه بود شخصیت شاهزاده
او نه فرهاد بود نه ژولیت و نه پسر پادشاه
هیچ کدام نبود
او دخترکی بود که عاشق شده بود....
عاشق پرنسس قصه ی خودش