وب حرم 72
- وب موز فاندانش آموزی گفت: چرا شما می گویید یا علی. چرا یا الله نمی گویید؟
گفتم: مگر نشنیدید وقتی می خواستم به کلاستان وارد شوم گفتم یا الله. پس ما یا الله هم می گوییم.
گفت: نه منظورم این است که چرا علی(ع) را صدا می زنید؟
گفتم: چه اشکالی دارد که ما امام علی(ع) را صدا بزنیم؟
گفت: شرک است.
اشاره کردم به دوست کناریش و گفتم: اگر شما این دوستت را صدا بزنی این شرک است؟
گفت: نه. ولی این دوستم اینجا حضور دارد.
گفتم: اگر تو یک نفری را صدا بزنی که اینجا نیست و غائب است این شرک به خدا است؟ آیا تو او را شریک خدا قرار دادی؟
گفت: نه.
گفتم: پس چه اشکالی دارد که ما علی(ع) را صدا بزنیم؟
یکی دیگر از دانش آموزان گفت: نه شما از امام علی(ع) و امام رضا(ع) می خواهید شما را شفا دهد.
گفتم: آن بحث دیگری است که برای شما توضیح خواهم داد. ولی سوال رفیقت این بود که چرا حضرت علی(ع) را صدا می زنید؟ خواستم بگویم که صدا زدن علی (ع) چه اشکالی دارد؟ ما دوست داریم علی(ع) را صدا بزنیم. پس صدا زدن یک نفر بدون اینکه چیزی از او بخواهیم اشکالی ندارد.
در ادامه از دانش آموزان پرسیدم کدام یک از شما مشهد رفته است؟
یکی از دانش آموزان دست بلند کرد که من رفته ام.
بعد به دانش آموزی که گفت شما از امام رضا(ع) شفا می خواهید گفتم: شما که مشهد نرفته اید از کجا می دانید ما شیعیان از امام رضا(ع) می خواهیم که ما را شفا دهد.
چند نفرشان با هم گفتند: ما شنیده ایم که شما در حرم می روید و از امام رضا می خواهید تا شما را شفا دهد.
گفتم: چه اشکالی دارد که ما از امام رضا(ع) بخواهیم که ما را شفا دهد؟
یکی که از بقیه زرنگ تر بود گفت: فقط خدا است که شفا می دهد.
رو به آن دانش آموز کردم و گفتم: تا حالا مریض شده ای که نیاز به دکتر پیدا کنی؟
گفت: بله.
گفتم: آیا برایت قرص و دارو هم نوشت؟
گفت: بله.
گفتم: بعد از خوردن آن قرص و دارو مریضی ات از بین رفت یا هنوز مریضی
گفت: نه قرص ها را خوردم و خوب شدم.
گفتم: حالا به سوال من جواب بده. آیا این قرص ها بودند که تو را شفا دادند یا این خدا بود که شفایت داد؟
گفت: نه خدا بود که من را شفا داد.
گفتم: اگر خدا تو را شفا داد پس چرا قرص و دارو خوردی؟
گفت: نه ، خدا شفا را در قرص ها گذاشته است.
گفتم: همه ی حرف ما شیعیان همین است تو حرف ما را ثابت کردی.
دیدم تعجب کردند.
گفتم: چطور خدای متعال شفای مریض ها را در وجود یک قرص کوچک قرار داده، این خدا نمی تواند همان شفا را به یکی از اولیا خودش مانند امام رضا(ع) بدهد؟
بین دو راه گیر کرد. اگر می گفت: نه خدا نمی تواند، قدرت خدا زیر سوال می رفت و اگر می گفت چرا می تواند حرف ما ثابت می شد.
طینت پاکش حکم کرد که حرف ما را تایید کند و گفت: چرا خدا می تواند.
گفتم: همه ی حرف ما شیعیان همین است که خدای متعال به امام رضا(ع) قدرتی داده است که می تواند مریض ها را شفا بدهد همانطور که این قدرت را در قرص ها گذاشته است. در واقع خدا است که با اختیار خودش شفا دادن را به امام رضا(ع) داده است. و این عین توحید است و شرک نیست.
حالا که تا حدودی برای دانش آموزان جا افتاده بود که حرف ما چی هست از آنها پرسیدم در قرآن دو آیه داریم که یکی از آیات می گوید: این خداوند متعال است که جان ها را می گیرد. و در آیه ی دیگری می فرماید: که این ملک الموت(جناب عزرائیل) است که جان ها را می گیرد.
سوال کردم از دانش آموزان که بالاخره چه کسی است که جان ها را می گیرد؟
گفتند: عزرائیل است که به اذن خدا می گیرد.
گفتم: خب همین حرف ما شیعیان است که می گویم امام رضا(ع) و دیگر ائمه به اذن خدا قدرت دارند یکسری کارها انجام دهند آیا این شرک است؟
گفتند: نه
نقل از یک پیج
«ابوعبدالله محمد بن ادریس بن العباس»، معروف به «الامام الشافعی» (150 - 204ق) پیشوای مذهب شافعی است. مذهب شافعی یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت است.[1] محمد بن ادریس شافعی در غزه، واقع در فلسطین دیده به جهان گشود. او از طرف پدر و مادر قریشی است. وی از دو سالگی پدر خویش را از دست داد.
سپس مادرش او را به مکه برد و به تعلیم وی توسط علمای زمان خود همت گماشت. پس از آموختن مقدمات علوم زمان خود و ادبیات عرب، نزد «مسلم بن خالد»، فقیه مکه، به فرا گرفتن فقه پرداخت.
شافعی، در سن سیزده سالگی در مدینه نزد مالک، پیشوای مالکی ها تحصیل را آغاز کرد. وی در جوانی حافظ قرآن شد و به دانش های گوناگون دست یافت. شافعی در ادبیات عرب مهارت به سزایی داشت و برای یافتن ریشه های دقیق کلمات مدتی را در میان قبایل هذیل، ربیعه، مضر به سر برد. او فقه را از شاگردان ابن عباس که خود شاگرد امیرالمؤمنین (ع) بود و برخی دیگر از شاگردان اهل بیت (ع) فرا گرفت. و در عراق و مصر به تدریس و فتوا پرداخت.[2] شافعی که در زمان خلافت عباسیان می زیست. در سال 204 هجری در یکی از سفرهایش که به مصر داشت، درگذشت و در شهر قاهره به خاک سپرده شد.[3]
شافعی در عصر خود و در میان فقیهان آن عهد، پر تألیف ترین و پر اثرترین آنها بود. او در نوشتن آثار متعدد خود از مایه علمی و ادبی خود سود می جست. زیرا او در فنون ادب و لغت و در فقه و حدیث شناسی، بسیار زبردست بوده و با اصول فصاحت و بلاغت عربی کاملا آشنا بود. نوشته اند که او در فقه، حدیث، علوم قرآنی، شعر و لغت به درجه بلندی رسید. از او آثار و رسالات فراوانی بر جا مانده تا آن جا که در حدود 110 مجلد کتاب و رساله را به او نسبت داده اند. بیشتر این کتاب ها در زمینه فقه می باشد. شافعی دارای دو کتاب بزرگ و علمی تحت عنوان «الام» و «الرساله» است.[4]
شافعی برای کسب علم به سرزمین های مختلفی سفر کرد. از مکه و مدینه گرفته، تا کوفه و بغداد و مصر و یمن. امام شافعی در این سفرها با اندیشه ها، آراء و مکاتب مختلف فقهی و کلامی آشنا شد. از تجربیات و اندوخته های آنها بهره می جست و هر جا لازم بود، آنها را نقد می کرد، و گاهی با بزرگان این مکاتب به مناظره می پرداخت.
«شافعی به علی بی ابی طالب (ع) بیش از ائمه سنت و جماعت ارادت داشت و به آن حضرت عشق می ورزید وی در باره علی (ع) می گوید: در علی چهار خصلت بود که اگر یکی از آنها در شخصی پیدا شود مستحق تکریم و احترام است، و آن زهد، علم، شجاعت و شرافت است.
شافعی همچنین می گوید که پیغمبر علی را به علم قرآن اختصاص داد؛ زیرا پیامبر او را بخواند و به وی امر داد تا بین مردم قضاوت کند و فتواهای او را پیغمبر امضا می کرد و نیز می گفت علی بر حق بود و معاویه ناحق و باطل».[5]
یکی از موضوعاتی که در آثار شافعی بسیار دیده می شود و شهرت زیادی دارد، و تأکید زیادی بر آن دارد، برتری اهل بیت (ص) و محبّت آنان است.
او در یکی از مناسک عظیم حج و در برابر جمعی از حجاج در منی در حالی که دشمنان اهل بیت نیز حضور داشتند و بیم خطر نیز برای ایشان بود، این گونه محبت خود را نسبت به اهل بیت اعلام کرده و می گوید:
یا راکِباً قِف بالمُحَصَّبِ مِن منیً
وَاهتِف بِقاعِدِ خَیفِها وَالنَّاهِضِ
سَحَراً إذا فاضَ الحَجیجُ إلی مِنیً
فَیضاً کَمُلتَطِمِ الفُراتِ الفائِضِ
إن کانَ رَفضاً حُبُّ آلِ مُحمَّدٍ
فَلیَشهَدِ الثَّقَلانِ أنّی رَافضِی[6]
ترجمه:
ای سوارگان بر شنزارهای منی، سواره بمانید و به نشستگان درّه ها و بلندی ها خبر دهید. به زائرانی که سپیده دمان بمانند رود خروشان فرات بسوی منی سرازیر می شوند، بگویید: اگر محبت اهل بیت رفض و کفر است، جنّ و انس بدانند که من رافضی هستم.
از نکات برجسته ای که در اشعار ایشان یافت می شود؛ این است که او عشق و محبت خاندان پیامبر(ص) را از واجبات و فرائض می داند. شافعی معتقد است اگر کسی در نماز به خاندان نبوت درود نفرستد، نمازش صحیح نمی باشد:
یَا آلَ بَیتِ رَسولِ الله حُبُّکُمُ
فَرضٌ مِنَ الله فی القُرآنِ أنزَلَهُ
کَفاکُم مِن عظیمِ القَدرِ أنّکُم
مَن لَم یُصلِّ عَلَیکُم لَا صَلَاةَ لَهُ[7]
ترجمه:
-ای خاندان نبوّت، محبّت شما فرضی است که از جانب خداوند در قرآن آمده است. همین در عظمت شأن شما کافی است، آن کس شما را در نماز درود نگفت، نمازی ندارد، (نمازش درست نیست).
از جمله اشعار دیگر شافعی شعری است که درباره علی (ع) سروده است. از شافعی هنگامی که در مورد امام علی(ع) سؤال شد، ایشان دردمندانه چنین گفت:
إنّا عَبــیدٌ لِفتیً أنزلَ فِیـــهِ هَل أتَی
إلی مَتــی أکتُمُهُ؟ إلی مَتی؟ إلی مَتی؟ [8]
ترجمه: ما چاکران آن جوانمرد هستیم که درباره او سوره (هل أتی – سوره انسان ) نازل شده- تاکی آن را پنهان کنم؟ تا کی؟ تا کی؟
در فضای تبلیغات سنگین بنی العباس بر علیه دوستداران علی(ع)، او آشکارا ارادت خود را به وصی پیامبر نشان می دهد و می گوید:
قَالُوا: تَرَفَّضتَ قُلتُ: کَلَّا
مَا الَّرفضُ دینی وَ لا إعتِقادی
لکِن تَوَلَّیتُ غَیرَ شَکٍّ
خَیرَ إمَامٍ وَ خَیرَ هَادی
إن کَانَ حُبُّ الوَلِیِّ رَفضاً
فإنَّنی أرفَضُ العِبادَ[9]
ترجمه:
گویند: تو رافضی و مرتد شدی، گویم: هرگز رفض و ارتداد آیین من نیست. اما بی شک من بهترین امام و بهترین راهنما را دوست دارم. اگر محبت علی (که دوست خداست) دلیل بر رفض و بی دینی است، دنیا بدانند که من بی دین ترین مردمانم.
در اشعاری دیگر، او به وضوح به شفاعت اهل بیت پیامبر(ص) اشاره می کند و امیدوار است که او را در صحرای محشر شفاعت نمایند.
لَئِن کانَ ذَنبِی حُبُّ آلِ محمَّدٍ
فذلِکَ ذَنبٌ لَستُ عَنهُ أتوبُ
هُمُ شُفَعائی یومَ حَشری و مَوقِفی إذا
کثرتنی یوم ذاک ذنوب [10]
ترجمه:
اگر گناه من محبت آل محمد (ص) است، از آن گناه توبه نمی کنم. ایشان روز حشر و به هنگام توقف در صحرای محشر شفیعان من اند، اگر آن روز گناهانم فراوان باشد.
شافعی در مجلسی که سخن از علی(ع) و دو فرزندش و همسر پاکش یاد می شود، شخصی که از دشمنان اهل بیت بوده است، می گوید: سخن گفتن از آنان درست نیست، این را رها کنید؛ زیرا این سخن رافضیان است، در این هنگام شافعی چنین می سراید:
بَرِئتُ إلَی المُهیمِنِ مِن أُناسٍ
یَرَونَ الرَّفضَ حُبَّ الفاطِمیّه
إذا ذکروا عَلیّا أو بَنیه
أفاضوا بالرّوایات الویّه
عَلی آل الرّسُول صلاة رَبی
وَ لَعنتُه لتلکَ الجَاهلیّه[11]
ترجمه:
من از دست مردمی که حب فرزندان فاطمه را کفر می دانند به خدا پناه می برم .چون کسانی که از علی یا فرزندان او یاد کنند، سخنانی می گویند تا پرده و پوشش یاد آنان باشد رحمت پروردگار بر خاندان رسول و لعنت خدا بر آن جاهلان باد.
شافعی محبت اهل بیت را در گوشت و خون خود آمیخته می داند و این خاندان را وسیله رشد و هدایت و همه چیز خود می داند و می گوید:
و سائلی عن حُب أهل البیت هل؟
أُقرّ إعلاناً به أم أجحدُ
هَیهاتَ ممزوجٌ بلحمی و دَمی
حُبُّهم و هو الهُدی و الرشدُ
یا أهل بیتِ المصطفی یا عدتی
وَ مَن علی حبّهُم أعتَمدُ
أنتم إلی اللهِ غَداً وَسیلَتی
و کیف أخشی؟ و بکم اعتضدُ
ولیّکم فی الخُلدِ حَیّ خَالدٌ
و الضدُ فی نارٍ لَظیً مُخلّدُ [12]
ترجمه:
ای پرسشگران از من درباره محبت اهل بیت، آیا آشکارا به محبت ایشان اقرار کنم، یا آن را انکار نمایم. هرگز منکر محبت و عشق آنان نخواهم شد، چون به خون و گوشت من درآمیخته است و عشق ایشان وسیله هدایت و رشد من است. ای خاندان محمد، ای همه چیز من، ای کسانی که من متکی به حب شما هستم. شما در روز قیامت پیش خدا شفیع من هستید پس چگونه بترسم، در حالی که به شما اعتماد و اطمینان دارم. آن که شما را دوست دارد، جاودانه در بهشت می ماند و دشمنان شما جاودانه در آتش پر سوز دوزخ خواهند بود.
او در جایی دیگر در شعری اهل بیت نبوت و طهارت را کشتی نجات و محبت و دوستی آنان را ریسمان الاهی می نامد و می گوید:
وَ لَمَّا رَأیتُ النَّاسَ قَد ذَهَبَت بِهِم
مَذَاهِبُهُم فِی أبحُرِ الغَیِّ وَ الجَهلِ
رَکِبتُ عَلَی اسمِ الله فِی سُفُنِ النَّجَا
وَ هُم آل بَیتِ المُصطفَی خَاتَمِ الرُّسُلِ
وَ أمسَکتُ حَبلَ اللهِ وَ هُوَ وَلاءوهُم
کَما قَد أُمِرنَا بالتَمسُّکِ بالحَبلِ[13]
ترجمه:
چون دیدم که مذاهب و اختلافات فقهی، مردم را در دریای جهل و گمراهی کشانده، به نام خدا بر کشتی نجات که همان خاندان پیامبر خاتم است، سوار شدم و ریسمان الاهی را که همان دوستی و محبت آنان است گرفتم، همان گونه که خداوند ما را به تمسک به حبل الاهی فرمان داده است.
بنابر آنچه که در اشعار شافعی خواندیم، مشخص می گردد که او به اهل بیت پیامبر اسلام (ص) ارادت خاصی داشته است. به نحوی که از ابراز صریح آن خوفی نداشت. او به صراحت هدایت و رستگاری را در پیروی از پیامبر و خاندان او می داند و حتی شفاعت آنها را در روز محشر آرزو می نماید، نه فقط شفاعت در روز قیامت، بلکه صحت اعمال عبادی را نیز مشروط به اقتدای به ایشان می داند، به گونه ای که معتقد است، اگر کسی در نماز خود بر پیامبر و خاندانش درود و صلوات نفرستد نمازش صحیح نمی باشد.
در پایان شایان توجه است که یکی دیگر از دلایل و شواهد ارادت و علاقه امام شافعی به اهل بیت (ع) بیان و استناد به احادیث امام صادق (ع) در کتاب "الام" است.
پینوشتها:
[1] مذاهب چهارگانه که غالباً مسلمانان پیرو یکی از این مذاهب هستند، به ترتیب عبارتند از: مالکی، حنفی، شافعی و حنبلی.
[2]. ر.ک: بدیع یعقوب، امیل، دیوان الإمام الشافعی، بیروت - لبنان، دارالکتاب العربی، 1430هـ
[3]. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج 3، ص 437، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 ش.
[4]. ر.ک: توکلی، محمد رئوف، چهار امام اهل سنت و جماعت، تهران، توکلی، 1377ش.
[5]. محمد ابوزهره، ص 3، 252؛ گلذیهر، العقیدة و الشریعة الاسلام، ص200، به نقل از تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم، محمد جواد مشکور، چاپ سوم، ص 103، 104، نشر کتابفروشی اشراقی، 1362ش.
[6]. دیوان الإمام الشافعی، ص93، دار الکتب العربی، بیروت، 1414 ق.
[7]. همان، ص 115.
[8]. همان، ص 59.
[9] .همان، ص 72.
[10]. همان، ص 48.
[11]. همان، ص152.
[12]. همان، ص 222- 223.
[13]. همان، ص 278. برای مطالعه بیشتر، ر. ک: مقاله، مدح اهل بیت(ع) در اشعار محمد بن ادریس شافعی (امام شافعی)، ایوب شافعی پور خبرگزاری تقریب؛ برفی، محمد، مقاله، بررسی علل همگرایی و ناهمگرایی دو مذهب شافعی و حنفی با شیعه امامیه، روزنامه رسالت، شماره 6942 به تاریخ 20/12/88، ص 17 (فرهنگی)؛ سیوطی شافعی، جلالالدین عبدالرحمان، فضایل علی(ع)، (متوفی 911 ق).
منبع:باشگاه خبر نگاران
با مردم چنان معاشرت کنید که اگر بمیرید بر مرگ شما اشک ریزند و اگر زنده ماندید به شما عشق ورزند .
( امام علی (ع) )
بر عید غدیر عید اکبر صلوات / بر چهره ی نورانی حیدر صلوات
بر فاطمه این عید هزاران تبریک / بر یک یک اهل بیت کوثر صلوات . . .