وب حرم 72
- وب موز فان
حدّ رفاه در نگاه اقتصادی اسلام چیست؟ هم توصیه به استفاده از نعم الهی شده است و هم میفرماید: در حرامش عِقاب است و در حلالش حساب. تناسب این دو چگونه است؟
از آنجا که انسان فطرتاً کمالجو آفریده شده و عاشق کمال است و کمال نیز حدّی ندارد [که اگر داشت دیگر کمال نبود، بلکه حدود او را وارد نقص میکرد]، رفاه نیز هیچ گاه حدّ، مرز و تمامی ندارد. البته دنیا دار نقص و فنا است و هیچ گاه رفاه در آن کامل نمیگردد، اما فلاح، رفاه و کمال در بهشت نیز حدّ، مرز و پایانی ندارد؛ و گرنه به سکون و هلاکت میانجامد.
اسلام نه تنها با رفاه مخالفتی ندارد، بلکه تمامی علوم و دستوراتی که ارائه داده است، برای رهایی از جهالت و آثار آن و رسیدن به عِلم است که نتیجهی عمل به آن «رفاه» واقعی و دائمی در دنیا و آخرت است. لذا در کلام وحی تعلیم میدهد که از خدا هم دنیای «حَسَنه» بخواهید و هم آخرت «حَسَنه». یعنی بهترینهای دنیا و آخرت را آرزو کنید: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً».
منتهی رفاه باید درست معنا شود. گاه فرهنگی (مثل غرب) مفهوم رفاه را در لذّت و آن هم لذّت شخصی محدود میکند، بدیهی است که اسلام این تعریف را نمیپذیرد، هر چند که رفاه سبب لذّت مادی و معنوی نیز میگردد. این خوشگذرانی است و نه رفاه.
«رفاه» در لغت به معنای «آسودگی» است و بدیهی است که آسودگی در صورت «برخورداری از نعمات» حاصل میگردد. هر چه انسان برخوردارتر باشد، آسودهتر خواهد بود، چرا که امنیّت بیشتری خواهد داشت. «ایمان» نیز همان امنیّت است و مؤمن کسی است که کاملاً در امنیّت قرار گرفته باشد.
به لحاظ اقتصادی نیز همین طور است. هر چه انسان برخورداری بیشتری از نعمات داشته باشد و از آنها استفادهی درست و بهینه ببرد، آسودهتر بوده و قطعاً لذت بیشتری از حیات و زندگی گذرای خود در دنیا میبرد و به کمال و رفاه بیشتر پایدار در آخرت میرسد.
الف - پس اسلام نه تنها با رفاه مخالفتی ندارد و برای آن نیز حدّی قائل نیست، بلکه رسیدن به کمال که مستلزم برخورداری از رفاه هر چه بیشتر است را توصیه و تأکید مینماید. از این رو توصیه شده از نعمات مادی و معنوی خدا و از موهبات و عطایای او نهایت استفاده را به بهترین شکل ببرید که به آن «شکر» گفته میشود.
شکر که در «شُکر زبانی» به یادآوری نعیم و نعمتهایش و نیز سپاسگذاری عابدانه از او تعبیر شده است، در مقام «شُکر عملی» یعنی استفاده صحیح از مواهب و نعمتهای الهی؛ و به همین دلیل بسیار موجب تأکید قرار گرفته است. تا آنجا که میفرماید: من نعمت را میدهم، خواهی شاکر باش و خواهی کفور – من هدایت عامه را میدهم، خواهی شاکر باش (هدایت شو) و خواهی آن را بپوشان (کافر شو) – من نعمت را میدهم، اگر شاکر باشید زیادش میکنم و اگر کفران نعمت کنی به عقوبتش دچار میشوید. یعنی همه چیز به چگونگی استفاده شما از نعمتها بر میگردد.
«وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» (إبراهیم، 7)
ترجمه: و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعاً سپاسگزارى کنید [نعمت] شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسى نمایید قطعاً عذاب من سختخواهد بود.
این معنا را در زندگی مادی خود به خوبی و مستمر تجربه میکنیم؛ هر کس از نعمتها و فرصتها (که آن هم نعمت است) درست استفاده کرد، زمینه را برای اخذ نعمتهای بیشتر مساعد کرد، ظرفیت پذیرش نعمات فزونتر را بیشتر کرد و رشد نمود؛ اما هر کس نعمتها را ضایع کرد، خودش بدبخت و پشیمان شد.
پس، رفاه ضروری است، حدّ و مرزی هم ندارد. اما هم تعریف دارد و هم رسیدن به آن سعی میطلبد و زحمت دارد.
رفاه یعنی فراهم گردیدن امکانات برای بروز استعدادها و تحقق آنها برای همگان، نه برای یک نفر؛ که به آن «رفاه اجتماعی» گفته میشود.
رفاه فردی، همان لذتجویی، خوشگذرانی و کامرانی مادی است که به قیمت ظلم به دیگران، پیدایش طبقات، عمق یافتن فاصله طبقاتی و تقسیم شدن جوامع انسانی به «فقیر و غنی» میگردد و منتج به این بدبختیها، فلاکتها، عقبافتادگیها و حتی جنگهای سرد و گرم و جنایات بیشمار کهخ در جامعه امروز بشری شاهد آن هستیم میگردد. و البته اثر سوء همه اینها به همان «مرفهین بیدرد» و اطرافیانشان نیز بر میگردد، هر چند که ختمالله شده باشند و خود نفهمد.
ب - پس، حرام خدا عِقاب دارد. نتیجه دنیویاش آثار سوء و تخریبی است که هم راه رشد را سدّ میکند و هم سبب ارتجاع و انحطاط انسان و انسانیّت میگردد و نتیجهی اخرویش نیز بیرون آمدن حقیقت کفر و ظلم میباشد که همان آتش و عذاب است.
اما «حلال خدا» نیز حساب دارد. در نظام هدفمند و حکیمانه خلقت، هیچ چیزی بیحساب نیست، اگر حساب نبود، نظم هم نبود و هدایت نیز نبود. حتی نفس کشیدن هم حساب دارد، چه رسد به چگونگی به دست آوردن و مصرف نعمات الهی.
برخی گمان میکنند که «حساب و کتاب»، حتماً برای عقوبت سخت است، لذا نتیجهی میگیرند که کسب مال حلال و استفاده بهینه از آن و برخورداری از نعمات الهی، لابد مذموم است و عقوبتی دارد، چرا که فرمود در حلالش نیز حساب است. در حالی که اصلاً چنین نیست، بلکه فرمود «حساب دارد»، نفرمود الزاماً عقوبت سخت هم دارد. بدیهی است حساب هر کس درست بود، پاداش هم دارد.
در همین امور اقتصادی دنیا توجه کنید. چه اقتصادی بدون حساب و کتابِ دقیق رشد کرده است؟! کدام اقتصاد [فردی یا اجتماعیِ] بیحساب و کتاب (در معیشت افراد یا اقتصاد دولتها) سقوط نکرده و به ورشکستگی نیانجامیده است؟! لذا فرمود: «در حلالش هم حساب دارد»، یعنی دقت کن که برای به دست آوردن مال حلال تلاش درستی داری یا نه؟ چگونه به دست میآوری؟ و پس از به دست آوردن چگونه مصرف میکنی و چرا؟
ج - بدیهی است که «رفاه فردی» بدون برخورداری از «رفاه اجتماعی» به دست نمیآید و پایدار نیز نمیماند. حال همین «حساب» را تعمیم بدهید به سطح جامعه. از اموال عمومی گرفته تا اقتصاد عمومی یا همان چگونگی چرخه اقتصاد. لذا هم افراد مسئول میشوند و هم مجلسها و هم دولتها. همه باید حساب و کتاب درستی داشته باشند. حتی در کسب و مصرف مال حلال. همه در مقابل نعمات الهی مسئول هستند و بدیهی است که مسئول باید حساب بدهد و اگر حساب و کتابی در کار نباشد، مسئولیت بیمعنا خواهد بود. مسئولیت، یعنی مورد سؤال قرار گرفتن. یعنی مجبور بودن به پاسخگویی:
«وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولً» (الإنسان، 36)
ترجمه: و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن (بر آن ایستادگی نکن) زیرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد. (مسئول هستند).
پس مال حلال نیز حساب خواهد داشت.
«شهید آوینی»
قبل از پاسخگویی به سؤال، ذهن را متوجه این سؤال مینماییم که «حالا به هر علتی ازدواج کرده باشد، چه چیزی را اثبات یا نفی مینماید»؟! اگر فرد صالحی به هر علتی با فرد ناصالحی ازدواج کرده باشد، چه میشود؟ صالح نا صالح میگردد، یا ناصالح، صالح میگردد؟ مگر بین خود ما چنین ازدواجهایی و یا ازدواج به دلایل و مصالح خاص صورت نمیگیرد؟
الف - اگر همسر حضرت لوط علیهالسلام ایمان نیاورد و تا آخر که گرفتار عذاب الهی شد اصلاح نگردید (و هم چنین پسرش)، حضرت لوط (ع) زیر سؤال رفت یا همسرش توجیه شد؟ یا اگر آسیه همسر فرعون بود، حقانیت آسیه باطل شد و یا فرعون تطهیر گردید؟ یا اگر امام حسن علیهالسلام با جعده که عاقبت قاتلش شد ازدواج نمود، حقانیت، امامت و ولایتش خدشهدار شد و یا آن که انحراف اعتقادی، عقلی و عملی جعده لعنةالله علیها توجیه شد؟! یا همینطور امام جواد علیهالسلام که ناچار از ازدواج با دختر مأمون (امّالفضل) گردید و عاقبت او امام را به شهادت رساند؛ خُب چه شد؟ حقانیت ولایت و امامت خدشهدار گردید و یا امالفضل لعنةالله علیها تطهیر شد؟ و همینطور است ازدواج سایر بزرگان از زن و مرد، با همسرانی که همراه آنان نبودند.
ب – یکی از اهداف جنگ نرم این است که به همه حقایق و واقعیتها، صبغهی فیلم هندی یا سریال ایرانی بدهند، آن هم با یک نگاه فمینیستی. یعنی زن، ازدواج، عشق و عاشقی، متارکه و ... را محور شناخت و سپس رد یا قبول هر حقیقت و واقعیتی قرار دهند. چرا پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله با عایشه ازدواج کرد – چرا دختر یا دخترخوانده حضرت علی علیه السلام به ازدواج عمر درآمد – آیا درست است که امام حسن مجتبی علیهالسلام ازدواجهای بسیاری داشت – چرا امام حسین علیهالسلام دخترش را به پسر زبیر داد و... – خُب حالا اگر کسی تحقیق کند و بفهمد که چرا کی با کی ازدواج کرده است، چه اتفاق خاصی میافتد؟ کدام دعوت اسلام باطل میشود؟ کدام یک از معارف قرآنی خدشهدار میشود؟ کدام عادلی ظالم و یا کدام ظالمی عادل میگردد؟ کدام حقی باطل و کدام باطلی حق میشود؟!
یک موقع موضوع ازدواج نقش تعیین کنندهای در سرنوشت و تاریخ اسلام دارد (و باز نه در اثبات یا نفی حقانیت)، مثل ازدواج پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله با حضرت خدیجه کبرا علیهاالسلام – یا ازدواج حضرت علی علیهالسلام با حضرت سیدة النساء، فاطمه زهراء علیهاالسلام – یا ازدواج با امّ البنین علیهاالسلام و یا در نهایت ازدواج امام حسن عسکری علیهالسلام با نرجس بانو علیهاالسلام؛ خُب این جای تحقیق و بررسی دارد که این شخصیتها چه کسانی بودند که چنین نقشآفرینی داشتند؟ اما همه ازدواجها که این چنین نبوده است.
ج – دختر امام حسین علیهالسلام، یعنی حضرت سکینه علیهاالسلام با منذر (چنان چه در سؤال آمده بود) ازدواج نکرد، بلکه با مصعب ازدواج نمود.
زبیر خودش فردی بسیار مؤمن و شخصیتی بسیار مشهور در جهان اسلام بود. طبق احادیث: شمشیرش بارها دل پیامبر را شاد کرد. در تمامی جریانات انحرافی سقیفه و بعد از ان و نیز 25 سال اختناق و سکوت نیز در کنار امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، اما متأسفانه بعداً تغییر جهت داد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام خود در وصف زبیر میفرماید: «ما زال الزبر عدّ منا اهلالبت حت نشأ ابنه عبدالله.» یعنی: زبیر پیوسته با ما اهل بیت بود (یکی از ماها بود) تا این که فرزندش عبدالله بزرگ شد. یعنی آقازاده موجب انحرافش گردید.
زبیر چندین پسر داشت که یکی از آنها عبدالله بن زبیر بود که تاریخش را میدانیم، اما دیگری «مصعب» بود. مصعب نیز عاشق امام حسین علیهالسلام بود و ایشان را الگوی خود میدانست و البته بزرگترین امید زندگیاش یکی خلافت کوفه بود و دیگری ازدواج با دختر امام حسین علیهالسلام.
د – در هر حال این ازدواج صورت گرفت و کسی نمیداند که آیا حضرت سکینه علیهاالسلام نیز خودش راضی به این ازدواج بود و یا هر مصلحت و ضرورت دیگری (مثل ازدواجهایی که مثالش رفت) آن را ایجاب مینمود. اما در تاریخ ثبت است که بالاخره حضرت سکینه علیهاالسلام، او را بدون طلاق ترک کرد و در واقع نشوز نمود. چنان چه ثبت است: «رملة بنتالزبر خواهر مصعب، پس از این ترک خانه و نشوز، نزد عبدالملک می رود و می گود: اگر چنن نبود که ما می خواهم پوشش بر کارها خود بگذارم، هرگز نسبت به کسی که رغبت به ما ندارد، رغبت به او نداشتم.» (بلاغات، النساء، ابن طیفور، ص191).
همین بیانِ خواهر مصعب حاکی از آن است که مسائل، فشارها و مصالح بسیاری برای این ازدواج وجود داشته است.
منبع:شهیدآوینی