وب حرم 72
- وب موز فانبه کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود ؛ می گویند : از این ستون به آن ستون فرج است . یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود .
مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود . او به فرماندار شهر گفت : واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید . به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم . من قول می دهم بازگردم .
فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست . با این حال فرماندار به مردمان تماشاگر گفت : چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟
ولی کسی را یارای ضمانت نبود . مرد گناهکار با خواری و زاری گفت :
ای مردم شما می دانید که من در این شهر بیگانه ام و آشنایی ندارم. یک نفر برای خشنودی خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم . ناگه یکی از میان مردمان گفت : من ضامن می شوم. اگر نیامد به جای او مرا بکشید. فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی کردند و مرد محکوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محکوم نیامد.
ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست کرد: مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید. گفتند: چرا ؟ گفت: از این ستون به آن ستون فرج است .
پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت. محکوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت. فرماندار با دیدن این وفای به پیمان ، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت .
باشگاه خبرنگاران
یک روز ماهیگیری در رودخانه ای ماهی می گرفت.او تورهای خود را درست در میان جریان آب از یک ساحل به ساحل دیگر نهاد . سنگی راهم به ریسمانی بست و آب را با ان به هم می زد تا ماهیان در حال شنا سوراخ های تور را نبینند و بر اثر آلودگی آب ، راه خود را پیدا نکنند و در تور گرفتار شوند.
یکی از ساکنان آن محل او را دید و گفت: ای مرد ماهیگیر، چرا آب را گل می کنی؟ این آب اشامیدنی ماست و با این کار تو، آلوده می شود. ولی ماهیگیر جواب داد:
من چه کار کنم؟ من هم می خواهم ماهی بگیرم تا از گرسنگی نمیرم؛ پس باید آب گل آلود شود تا ماهیان به دام من بیفتند...
باشگاه خبر نگاران
عبارت مذکور از اصطلاحات بسیار معمول و متعارف است که عارف و عامی از آن در مواقع شوخی و جدی استفاده می کنند. صفحه گذاشتن مرادف با منبر رفتن و غیبت کردن و بر شمردن نقاط ضعف و پرده دری است.
کسی که پشت سر دیگری به جد یا هزل مطلبی بگوید و احیانا راز پنهانیش را فاش کند در عرف اصطلاح عامیانه به صفحه گذاشتن تعبیر می شود و فی المثل می گویند: پشت سر فلانی صفحه گذاشت و یا به اصطلاح دیگر: پشت سر فلانی صفحه می گذارد.
سابقا در نواحی جنوب ایران که اغلب بین روسای ایالات و قبایل و خوانین محلی رقابت و همچشمی و احیانا دشمنی و خصومت وجود داشت معمول بود که یک نفر رییس قبیله با خان منتفذ پس از آنکه به اسرار مکتوم و رازهای پنهان حریف خویش پی می برد دستور می داد در آن باب با شاخ و بر گهای فراوان آهنگ و تصنیف بسازند و مطربان و خوانند گان محلی آن ترانه را با دف و نی و با آواز بلند در هر کوی و برزن و گذرگاههای عمومی بخوانند و بنوازند و از این رهگذر اذهان و انظار عابرین را به شنیدن شرح رسوایهای خان حریف جلب کنند.
بدیهی است خان حریف بیکار نمی نشست و برای متفرق کردن خوانند گان و نوازندگان دست به اقدام متقابل می زد و از این سوی نیز به حمایت و پشتیبانی از آنان بر می خاستند . نتیجتا جنگ مغلوبه می شد و جریان قضیه به گوش همگان می رسید و خان متنفذ به مقصود خویش که همان رسوایی حریف بوده است نایل می آمد.
باشگاه خبرنگاران