سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Click to view full size image






تاریخ : دوشنبه 92/8/6 | 11:12 صبح | نویسنده : علی اکبر حق پسند | نظرات ()




ای نفس خرم باد صبا   از بر یار آمده?ای مرحبا
قافله شب چه شنیدی ز صبح   مرغ سلیمان چه خبر از سبا
بر سر خشمست هنوز آن حریف   یا سخنی می?رود اندر رضا
از در صلح آمده?ای یا خلاف   با قدم خوف روم یا رجا
بار دگر گر به سر کوی دوست   بگذری ای پیک نسیم صبا
گو رمقی بیش نماند از ضعیف   چند کند صورت بی?جان بقا
آن همه دلداری و پیمان و عهد   نیک نکردی که نکردی وفا
لیکن اگر دور وصالی بود   صلح فراموش کند ماجرا
تا به گریبان نرسد دست مرگ   دست ز دامن نکنیمت رها
دوست نباشد به حقیقت که او   دوست فراموش کند در بلا
خستگی اندر طلبت راحتست   درد کشیدن به امید دوا
سر نتوانم که برآرم چو چنگ   ور چو دفم پوست بدرد قفا
هر سحر از عشق دمی می?زنم   روز دگر می?شنوم برملا
قصه دردم همه عالم گرفت   در که نگیرد نفس آشنا
گر برسد ناله سعدی به کوه   کوه بنالد به زبان صدا

 

 

 

 






تاریخ : دوشنبه 92/8/6 | 11:9 صبح | نویسنده : علی اکبر حق پسند | نظرات ()

قیصر امین‌پور در 2 اردیبهشت 1338 در شهرستان گتوند در استان خوزستان*به دنیا آمد. در سال 57 در رشته*دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد*ولی پس از مدتی از این رشته انصراف داد

قیصر امین‌پور، در سال 1363 بار دیگر اما*در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این*رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال 76 از پایان‌نامه دکترای خود*با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی*با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایان‌نامه در سال 83 و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.

او در سال 1358، از جمله شاعرانی بود که در شکل‌گیری*و استمرار فعالیت‌های واحد شعر حوزه هنری تا سال 66 تأثیر گذار بود. وی طی این دوران مسئولیت صفحه شعر ِ هفته‌نامه سروش*را بر عهده داشت و اولین مجموعه شعر خود را در سال 63 منتشر کرد. اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها*و شعرهای سپید او را در بر می‌گرفت. امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن*نسرود و در عین حال این نوع شعر را نیز هرگز رد نکرد.

دکتر قیصر امین‌پور، تدریس*در دانشگاه را در سال 1367 و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال 69 در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین*در سال 68 موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین*شد. دکتر امین‌پور در سال 82 به‌عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد

ادامه مطلب...




تاریخ : دوشنبه 92/8/6 | 10:52 صبح | نویسنده : علی اکبر حق پسند | نظرات ()

1 - روزی معاویه، امام حسن مجتبی علیه السلام را مورد خطاب قرار داد و گفت: من از تو بهتر و برتر هستم.
حضرت فرمود: آیا دلیل و شاهدی بر مدّعای خود داری؟
معاویه پاسخ داد: بلی؛ چون اکثریت مردم موافق با من هستند و اطراف من رفت و آمد دارند، در حالی که هیچ کسی با تو نیست مگر افرادی اندک و ناچیز.
امام مجتبی علیه السلام اظهار داشت: افرادی هم که اطراف تو قرار گرفته اند، دو دسته اند:
یک دسته فرمان بر و مطیع، و دسته ای ناچار و مضطرّ می باشند.
پس آن هائی که از روی میل و رغبت پیرو تو می باشند، همانا مخالف خدا و رسول و معصیت کار هستند؛ و آن هائی که از روی ناچاری با تو می باشند، در پیشگاه خدا معذور خواهند بود.
سپس افزود: ای معاویه! من نمی گویم از تو بهترم، زیرا فضایل پسندیده ای در تو وجود ندارد، همان طوری که خداوند تو را به جهت کارهایت از فضائل و معنویت پاک گردانده است؛ و مرا از زشتی ها و رذائل پاک و منزّه ساخته است.[1] .
2 - در روایات متعدّدی وارد شده است:
هرگاه امام حسن علیه السلام می خواست وضوء بگیرد و آماده نماز شود، رنگ چهره اش دگرگون و زرد می گشت و لرزه بر اندامش می افتاد، و چون علّت آن را پرسیدند؟
فرمود: در حقیقت هر که بخواهد به درگاه خداوند متعال برود و با او سخن و راز و نیاز گوید باید چنین حالتی برایش پیدا شود.[2] .
3 - روزی حضرت امام مجتبی علیه السلام مشغول خوردن غذا بود، که سگی نزدیک آن حضرت آمد، حضرت یک لقمه خود تناول می نمود و یک لقمه نیز جلوی سگ می انداخت.
اصحاب گفتند: یابن رسول الله! سگ حیوانی کثیف و نجس است، اجازه فرما آن را از این جا دور کنیم؟
امام علیه السلام فرمود: آزادش بگذارید، این سگ گرسنه است و من از خدا شرم دارم که غذا بخورم و حیوانی گرسنه به من نگاه ملتمسانه کند و محروم بماند.[3] .
4 - به نقل از زید بن ارقم آورده اند:
روزی پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله در مجلسی هفت عدد سنگ ریزه در دست خود گرفت؛ و در دست حضرت تسبیح گفتند.
آن گاه امام حسن مجتبی علیه السلام، نیز آن سنگ ریزه ها را در دست گرفت و نیز تسبیح خدا گفتند.
پس بعضی افراد حاضر در مجلس، همان ریگ ها را در دست گرفتند؛ ولی هیچ کلمه ای و حرفی از آن ها شنیده نشد، هنگامی که علّت آن را سؤال کردند؟
حضرت فرمود: این سنگ ریزه ها تسبیح خدا نمی گویند، مگر آن که در دست پیامبر و یا وصی او باشد؛ و اراده تسبیح نماید. [4] .
5 - بسیاری از مورّخین و محدّثین حکایت کرده اند:
روزی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در میان جمعی از اصحاب، مارهائی را به نزد خود فرا خواند.
و آن ها را یکی پس از دیگری می گرفت و بر اطراف مچ دست و گردن خود می پیچید؛ و سپس رهایشان می نمود تا بروند.
همین بین شخصی از خانواده عمر بن خطّاب - که در آن مجلس - حضور داشت، گفت: این که هنر نیست، من هم می توانم چنین کاری را انجام دهم؛ و یکی از مارها را گرفت و چون خواست بر دست خود بپیچد؛ ناگهان مار، نیشی به او زد و در همان حالت آن شخص عمری به هلاکت رسید.[5] .

پی نوشت ها:
[1] بحارالأنوار: ج 44، ص 104، ص 12.
[2] بحارالأنوار: ج 43، ص 339، ح 13.
[3] بحار الأنوار: ج 43، ص 352، ح 29.
[4] اثبات الهداة: ج 2، ص 560، ح 20.
[5] اثبات الهداة: ج 2، ص 563، ح 332، مدینة المعاجز: ج 3، ص 240، ح 862.






تاریخ : دوشنبه 92/8/6 | 10:30 صبح | نویسنده : علی اکبر حق پسند | نظرات ()

انس بن مالک گوید:
«یکی از کنیزان امام حسن علیه‏السلام شاخه‏ی گلی را به آن حضرت اهدا کرد. امام علیه‏السلام آن گل را گرفت و به او فرمود:
«تو را در راه خدا آزاد ساختم.»
من به حضرت گفتم: «ای پسر رسول خدا! آیا به راستی به خاطر اهداء یک شاخه گل ناچیز، او را آزاد کردید؟!»
امام علیه‏السلام فرمود:
«کمال الجود بذل الموجود.»
«نهایت بخشش آن است که تمام هستی خود را ببخشی.»
و آن کنیز از مال دنیا جز آن شاخه‏ی گل را نداشت. خداوند در قرآنش فرموده:
«و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها.»[1] .
«هر گاه کسی به شما تحیت گوید او را همان گونه و بلکه بهتر پاسخ دهید.»
پاسخ بهتر بخشش او، همان آزاد کردنش بود.»[2] .

پی نوشت ها:
[1] سوره‏ی نساء، آیه 86.
[2] مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 18.






تاریخ : دوشنبه 92/8/6 | 10:27 صبح | نویسنده : علی اکبر حق پسند | نظرات ()
<   <<   11   12   13   14      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.