وب حرم 72
- وب موز فان
امیرالمومنین علی (علیه السلام) میفرماید: « روزی با فاطمه (سلام الله علیها) محضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) رسیدیم ? دیدیم حضرت به شدت گریه می کند .
گفتم: پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله! چرا گریه می کنی؟
فرمود: یا علی! آن شب که مرا به معراج بردند ? گروهی از زنان امت خود را در عذاب سختی دیدم و از شدت عذابشان گریستم. (و اکنون گریه ام برای ایشان است.)
زنی را دیدم که از موی سر آویزان است و مغز سرش از شدت حرارت می جوشد.
زنی را دیدم که از زبانش آویزان کرده اند و از آب سوزان جهنم به گلوی او می ریزند.
زنی را دیدم که از پستانش آویزان کرده اند.
زنی را دیدم که دست و پایش را بسته اند و مارها و عقربها بر او مسلط هستند .
زنی را دیدم که کر و کور و لال بود و در تابوتی از آتش قرار داشت که مغز سرش از سوراخ های بینی اش بیرون می آمد و بدنش از شدت جذام و برص قطعه قطعه شده بود.
زنی را دیدم که...
زنی را دیدم که ? که از پاهایش در تنور آتشین جهنم آویزان است.
زنی را دیدم که گوشت بدنش را با قیچی های آتشین ریز ریز می کنند .
زنی را دیدم که صورت و دستهایش در آتش می سوزد و امعا و احشای داخلی اش را می خورد.
زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود و به هزاران نوع عذاب گرفتار بود.
و زنی را به صورت سگ دیدم و آتش از نشیمنگاه او داخل می شود و از دهانش بیرون می آید و فرشتگان عذاب عمودهای آتشین بر سر و بدن او می کوبند.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) عرض کرد : پدر جان ! این زنان در دنیا چه کرده بودند که خداوند آنان را چنین عذاب می کند؟!
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
دخترم ! زنی که از موی سرش آویخته شده بود ? موی سر خود را از نامحرم نمی پوشاند.
زنی که از پستانش آویزان بود ? زنی است که از حق شوهرش امتناع می ورزیده.
و زنی که از زبانش آویزان بود ? شوهرش را با زبان اذیت می کرد …
و زنی که گوشت بدن خود را می خورد ? خود را برای دیگران زینت می کرد و از نامحرمان پرهیز نداشت.
و زنی که دست و پایش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط شده بودند ? به وضو و طهارت لباس و غسل جنابت و حیض اهمیت نمی داد و نظافت و پاکیزگی را مراعات نمی کرد ? و نماز را سبک می شمرد و مورد اهانت قرار می داد.
و زنی که کر و کور و لال بود ? زنی است که از راه زنا بچه به دنیا می آورد و به شوهرش می گوید بچه تو است.
و زنی که گوشت بدن او را با قیچی می بریدند ? خود را در اختیار مردان اجنبی می گذاشت.
و زنی که صورت و دستانش می سوخت و او او امعا و احشای داخلی خودش را می خورد ? زنی است که واسطه کارهای نامشروع و خلاف عفت و عصمت قرار می گرفت .
و زنی که سرش مانند خوک و بدنش مانند الاغ بود ? او زنی سخن چین و دروغگو بود.
و اما زنی که در قیافه سگ بود و آتش از نشیمنگاه او وارد و از دهانش خارج می شد ? زنی خواننده و حسود بود.
سپس فرمودند: وای بر زنی که همسرش از او راضی نباشد و خوشا به حال آن که همسرش از او راضی باشد.
داستانهای بحارالانوار ? ج5 ?ص69 – زبده القصص ? ص20
«ابوعبدالله محمد بن ادریس بن العباس»، معروف به «الامام الشافعی» (150 - 204ق) پیشوای مذهب شافعی است. مذهب شافعی یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت است.[1] محمد بن ادریس شافعی در غزه، واقع در فلسطین دیده به جهان گشود. او از طرف پدر و مادر قریشی است. وی از دو سالگی پدر خویش را از دست داد.
سپس مادرش او را به مکه برد و به تعلیم وی توسط علمای زمان خود همت گماشت. پس از آموختن مقدمات علوم زمان خود و ادبیات عرب، نزد «مسلم بن خالد»، فقیه مکه، به فرا گرفتن فقه پرداخت.
شافعی، در سن سیزده سالگی در مدینه نزد مالک، پیشوای مالکی ها تحصیل را آغاز کرد. وی در جوانی حافظ قرآن شد و به دانش های گوناگون دست یافت. شافعی در ادبیات عرب مهارت به سزایی داشت و برای یافتن ریشه های دقیق کلمات مدتی را در میان قبایل هذیل، ربیعه، مضر به سر برد. او فقه را از شاگردان ابن عباس که خود شاگرد امیرالمؤمنین (ع) بود و برخی دیگر از شاگردان اهل بیت (ع) فرا گرفت. و در عراق و مصر به تدریس و فتوا پرداخت.[2] شافعی که در زمان خلافت عباسیان می زیست. در سال 204 هجری در یکی از سفرهایش که به مصر داشت، درگذشت و در شهر قاهره به خاک سپرده شد.[3]
شافعی در عصر خود و در میان فقیهان آن عهد، پر تألیف ترین و پر اثرترین آنها بود. او در نوشتن آثار متعدد خود از مایه علمی و ادبی خود سود می جست. زیرا او در فنون ادب و لغت و در فقه و حدیث شناسی، بسیار زبردست بوده و با اصول فصاحت و بلاغت عربی کاملا آشنا بود. نوشته اند که او در فقه، حدیث، علوم قرآنی، شعر و لغت به درجه بلندی رسید. از او آثار و رسالات فراوانی بر جا مانده تا آن جا که در حدود 110 مجلد کتاب و رساله را به او نسبت داده اند. بیشتر این کتاب ها در زمینه فقه می باشد. شافعی دارای دو کتاب بزرگ و علمی تحت عنوان «الام» و «الرساله» است.[4]
شافعی برای کسب علم به سرزمین های مختلفی سفر کرد. از مکه و مدینه گرفته، تا کوفه و بغداد و مصر و یمن. امام شافعی در این سفرها با اندیشه ها، آراء و مکاتب مختلف فقهی و کلامی آشنا شد. از تجربیات و اندوخته های آنها بهره می جست و هر جا لازم بود، آنها را نقد می کرد، و گاهی با بزرگان این مکاتب به مناظره می پرداخت.
«شافعی به علی بی ابی طالب (ع) بیش از ائمه سنت و جماعت ارادت داشت و به آن حضرت عشق می ورزید وی در باره علی (ع) می گوید: در علی چهار خصلت بود که اگر یکی از آنها در شخصی پیدا شود مستحق تکریم و احترام است، و آن زهد، علم، شجاعت و شرافت است.
شافعی همچنین می گوید که پیغمبر علی را به علم قرآن اختصاص داد؛ زیرا پیامبر او را بخواند و به وی امر داد تا بین مردم قضاوت کند و فتواهای او را پیغمبر امضا می کرد و نیز می گفت علی بر حق بود و معاویه ناحق و باطل».[5]
یکی از موضوعاتی که در آثار شافعی بسیار دیده می شود و شهرت زیادی دارد، و تأکید زیادی بر آن دارد، برتری اهل بیت (ص) و محبّت آنان است.
او در یکی از مناسک عظیم حج و در برابر جمعی از حجاج در منی در حالی که دشمنان اهل بیت نیز حضور داشتند و بیم خطر نیز برای ایشان بود، این گونه محبت خود را نسبت به اهل بیت اعلام کرده و می گوید:
یا راکِباً قِف بالمُحَصَّبِ مِن منیً
وَاهتِف بِقاعِدِ خَیفِها وَالنَّاهِضِ
سَحَراً إذا فاضَ الحَجیجُ إلی مِنیً
فَیضاً کَمُلتَطِمِ الفُراتِ الفائِضِ
إن کانَ رَفضاً حُبُّ آلِ مُحمَّدٍ
فَلیَشهَدِ الثَّقَلانِ أنّی رَافضِی[6]
ترجمه:
ای سوارگان بر شنزارهای منی، سواره بمانید و به نشستگان درّه ها و بلندی ها خبر دهید. به زائرانی که سپیده دمان بمانند رود خروشان فرات بسوی منی سرازیر می شوند، بگویید: اگر محبت اهل بیت رفض و کفر است، جنّ و انس بدانند که من رافضی هستم.
از نکات برجسته ای که در اشعار ایشان یافت می شود؛ این است که او عشق و محبت خاندان پیامبر(ص) را از واجبات و فرائض می داند. شافعی معتقد است اگر کسی در نماز به خاندان نبوت درود نفرستد، نمازش صحیح نمی باشد:
یَا آلَ بَیتِ رَسولِ الله حُبُّکُمُ
فَرضٌ مِنَ الله فی القُرآنِ أنزَلَهُ
کَفاکُم مِن عظیمِ القَدرِ أنّکُم
مَن لَم یُصلِّ عَلَیکُم لَا صَلَاةَ لَهُ[7]
ترجمه:
-ای خاندان نبوّت، محبّت شما فرضی است که از جانب خداوند در قرآن آمده است. همین در عظمت شأن شما کافی است، آن کس شما را در نماز درود نگفت، نمازی ندارد، (نمازش درست نیست).
از جمله اشعار دیگر شافعی شعری است که درباره علی (ع) سروده است. از شافعی هنگامی که در مورد امام علی(ع) سؤال شد، ایشان دردمندانه چنین گفت:
إنّا عَبــیدٌ لِفتیً أنزلَ فِیـــهِ هَل أتَی
إلی مَتــی أکتُمُهُ؟ إلی مَتی؟ إلی مَتی؟ [8]
ترجمه: ما چاکران آن جوانمرد هستیم که درباره او سوره (هل أتی – سوره انسان ) نازل شده- تاکی آن را پنهان کنم؟ تا کی؟ تا کی؟
در فضای تبلیغات سنگین بنی العباس بر علیه دوستداران علی(ع)، او آشکارا ارادت خود را به وصی پیامبر نشان می دهد و می گوید:
قَالُوا: تَرَفَّضتَ قُلتُ: کَلَّا
مَا الَّرفضُ دینی وَ لا إعتِقادی
لکِن تَوَلَّیتُ غَیرَ شَکٍّ
خَیرَ إمَامٍ وَ خَیرَ هَادی
إن کَانَ حُبُّ الوَلِیِّ رَفضاً
فإنَّنی أرفَضُ العِبادَ[9]
ترجمه:
گویند: تو رافضی و مرتد شدی، گویم: هرگز رفض و ارتداد آیین من نیست. اما بی شک من بهترین امام و بهترین راهنما را دوست دارم. اگر محبت علی (که دوست خداست) دلیل بر رفض و بی دینی است، دنیا بدانند که من بی دین ترین مردمانم.
در اشعاری دیگر، او به وضوح به شفاعت اهل بیت پیامبر(ص) اشاره می کند و امیدوار است که او را در صحرای محشر شفاعت نمایند.
لَئِن کانَ ذَنبِی حُبُّ آلِ محمَّدٍ
فذلِکَ ذَنبٌ لَستُ عَنهُ أتوبُ
هُمُ شُفَعائی یومَ حَشری و مَوقِفی إذا
کثرتنی یوم ذاک ذنوب [10]
ترجمه:
اگر گناه من محبت آل محمد (ص) است، از آن گناه توبه نمی کنم. ایشان روز حشر و به هنگام توقف در صحرای محشر شفیعان من اند، اگر آن روز گناهانم فراوان باشد.
شافعی در مجلسی که سخن از علی(ع) و دو فرزندش و همسر پاکش یاد می شود، شخصی که از دشمنان اهل بیت بوده است، می گوید: سخن گفتن از آنان درست نیست، این را رها کنید؛ زیرا این سخن رافضیان است، در این هنگام شافعی چنین می سراید:
بَرِئتُ إلَی المُهیمِنِ مِن أُناسٍ
یَرَونَ الرَّفضَ حُبَّ الفاطِمیّه
إذا ذکروا عَلیّا أو بَنیه
أفاضوا بالرّوایات الویّه
عَلی آل الرّسُول صلاة رَبی
وَ لَعنتُه لتلکَ الجَاهلیّه[11]
ترجمه:
من از دست مردمی که حب فرزندان فاطمه را کفر می دانند به خدا پناه می برم .چون کسانی که از علی یا فرزندان او یاد کنند، سخنانی می گویند تا پرده و پوشش یاد آنان باشد رحمت پروردگار بر خاندان رسول و لعنت خدا بر آن جاهلان باد.
شافعی محبت اهل بیت را در گوشت و خون خود آمیخته می داند و این خاندان را وسیله رشد و هدایت و همه چیز خود می داند و می گوید:
و سائلی عن حُب أهل البیت هل؟
أُقرّ إعلاناً به أم أجحدُ
هَیهاتَ ممزوجٌ بلحمی و دَمی
حُبُّهم و هو الهُدی و الرشدُ
یا أهل بیتِ المصطفی یا عدتی
وَ مَن علی حبّهُم أعتَمدُ
أنتم إلی اللهِ غَداً وَسیلَتی
و کیف أخشی؟ و بکم اعتضدُ
ولیّکم فی الخُلدِ حَیّ خَالدٌ
و الضدُ فی نارٍ لَظیً مُخلّدُ [12]
ترجمه:
ای پرسشگران از من درباره محبت اهل بیت، آیا آشکارا به محبت ایشان اقرار کنم، یا آن را انکار نمایم. هرگز منکر محبت و عشق آنان نخواهم شد، چون به خون و گوشت من درآمیخته است و عشق ایشان وسیله هدایت و رشد من است. ای خاندان محمد، ای همه چیز من، ای کسانی که من متکی به حب شما هستم. شما در روز قیامت پیش خدا شفیع من هستید پس چگونه بترسم، در حالی که به شما اعتماد و اطمینان دارم. آن که شما را دوست دارد، جاودانه در بهشت می ماند و دشمنان شما جاودانه در آتش پر سوز دوزخ خواهند بود.
او در جایی دیگر در شعری اهل بیت نبوت و طهارت را کشتی نجات و محبت و دوستی آنان را ریسمان الاهی می نامد و می گوید:
وَ لَمَّا رَأیتُ النَّاسَ قَد ذَهَبَت بِهِم
مَذَاهِبُهُم فِی أبحُرِ الغَیِّ وَ الجَهلِ
رَکِبتُ عَلَی اسمِ الله فِی سُفُنِ النَّجَا
وَ هُم آل بَیتِ المُصطفَی خَاتَمِ الرُّسُلِ
وَ أمسَکتُ حَبلَ اللهِ وَ هُوَ وَلاءوهُم
کَما قَد أُمِرنَا بالتَمسُّکِ بالحَبلِ[13]
ترجمه:
چون دیدم که مذاهب و اختلافات فقهی، مردم را در دریای جهل و گمراهی کشانده، به نام خدا بر کشتی نجات که همان خاندان پیامبر خاتم است، سوار شدم و ریسمان الاهی را که همان دوستی و محبت آنان است گرفتم، همان گونه که خداوند ما را به تمسک به حبل الاهی فرمان داده است.
بنابر آنچه که در اشعار شافعی خواندیم، مشخص می گردد که او به اهل بیت پیامبر اسلام (ص) ارادت خاصی داشته است. به نحوی که از ابراز صریح آن خوفی نداشت. او به صراحت هدایت و رستگاری را در پیروی از پیامبر و خاندان او می داند و حتی شفاعت آنها را در روز محشر آرزو می نماید، نه فقط شفاعت در روز قیامت، بلکه صحت اعمال عبادی را نیز مشروط به اقتدای به ایشان می داند، به گونه ای که معتقد است، اگر کسی در نماز خود بر پیامبر و خاندانش درود و صلوات نفرستد نمازش صحیح نمی باشد.
در پایان شایان توجه است که یکی دیگر از دلایل و شواهد ارادت و علاقه امام شافعی به اهل بیت (ع) بیان و استناد به احادیث امام صادق (ع) در کتاب "الام" است.
پینوشتها:
[1] مذاهب چهارگانه که غالباً مسلمانان پیرو یکی از این مذاهب هستند، به ترتیب عبارتند از: مالکی، حنفی، شافعی و حنبلی.
[2]. ر.ک: بدیع یعقوب، امیل، دیوان الإمام الشافعی، بیروت - لبنان، دارالکتاب العربی، 1430هـ
[3]. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج 3، ص 437، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 ش.
[4]. ر.ک: توکلی، محمد رئوف، چهار امام اهل سنت و جماعت، تهران، توکلی، 1377ش.
[5]. محمد ابوزهره، ص 3، 252؛ گلذیهر، العقیدة و الشریعة الاسلام، ص200، به نقل از تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم، محمد جواد مشکور، چاپ سوم، ص 103، 104، نشر کتابفروشی اشراقی، 1362ش.
[6]. دیوان الإمام الشافعی، ص93، دار الکتب العربی، بیروت، 1414 ق.
[7]. همان، ص 115.
[8]. همان، ص 59.
[9] .همان، ص 72.
[10]. همان، ص 48.
[11]. همان، ص152.
[12]. همان، ص 222- 223.
[13]. همان، ص 278. برای مطالعه بیشتر، ر. ک: مقاله، مدح اهل بیت(ع) در اشعار محمد بن ادریس شافعی (امام شافعی)، ایوب شافعی پور خبرگزاری تقریب؛ برفی، محمد، مقاله، بررسی علل همگرایی و ناهمگرایی دو مذهب شافعی و حنفی با شیعه امامیه، روزنامه رسالت، شماره 6942 به تاریخ 20/12/88، ص 17 (فرهنگی)؛ سیوطی شافعی، جلالالدین عبدالرحمان، فضایل علی(ع)، (متوفی 911 ق).
منبع:باشگاه خبر نگاران
آیتالله العظمی مظاهری از مراجع عالیقدر شیعیان و رئیس حوزه علمیه اصفهان به یک استفتاء مبنی بر اینکه دل پاک مهمتر است یا حجاب؟ پاسخ دادند.
متن پرسش و پاسخ این مرجع تقلید به شرح زیر است:
پرسش:
اگر انسان دلش پاک باشد، دروغ نگوید، غیبت نکند، کسی را آزار ندهد، به یاد خدا باشد و مقداری هم موی خود را بیرون بگذارد، اشکالی دارد؟
پاسخ:
در سلامت نفس او و اجتناب از غیبت و دروغ او، باید از او تشکر کرد و خداوند هم پاداش میدهد؛ امّا گناه و ازجمله بیرونگذاشتن مو حرام است و کیفر دارد و گناه آن از نظر روایات ما بزرگ است؛ چنانکه زن چادری، اگر دروغ بگوید یا غیبت کند، از نظر چادر باید از او تشکر کرد و پاداش دارد؛ ولی دروغ و غیبت او گناه دارد و گناهش خیلی بزرگ است.
منبع:yjc.ir
در اوج تیرگی و ظلمت و جهل و عداوت، ولادت فرزندی پاک، پیامآور نور و رحمت و آزادی و سعادت بشریت شد. گرچه شیعی و سنی در روز ولادت آن حضرت اختلاف نظر دارند اما در سال و ماه ولادتش تقریباً وحدت نظر است. شیعیان روز 17 ربیعالاول سال 570م را روز ولادت و اهل تسنن روز 12 ربیعالاول همان سال را روز ولادت پربرکت منجی عالم بشریت میدانند.1 بنابراین هفته وحدت یا سالروز ولادت آن حضرت مناسبت بسیار خجستهای است تا در سایه نزدیکی قلوب، در پی تحکیم وحدت و یکپارچگی بین یکدیگر و همسو ساختن اهداف بلند اسلامی و حل مشکلات کشورهای مسلمان بیش از پیش همت گماریم.
اسلام آیین وحدت و همبستگی است. در این زمینه آیات بسیاری در قرآن آمده است که از آن جمله میتوان به آیه زیر اشاره کرد:
ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون. (انبیا،93)
این است امت شما که امتی یگانه است و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید.
و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا. (آل عمران،103)
و همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید.
و از تفرقه و جدایی که از عوامل مهم در صنعت و تزلزل است باز میدارد، و تفرقهافکنان را به عذابی دردناک بشارت میدهد.
و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جائهم البینات و اولئک لهم عذاب عظیم. (آل عمران،105)
و چون کسانی مباشید که پس از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و برای آنان عذابی سهمگین است.
و در جایی دیگر تفرقه و پراکندگی را یکی از نشانهها و پیامدهای شرک میشمارد... و لاتکونوا من المشرکین من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعاً (روم،31و32)
و از مشرکان مباشید کسانی که دین خدا را قطعه قطعه کردند و فرقه فرقه شدند هر حزبی بدانچه پیش آنهاست دلخوش شدند!
و در آیاتی دیگر زمینههای لازم جهت ایجاد همبستگی و دوری از دوگانگی فراهم مینماید.
انما المومنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم. (حجرات، 10)
در حقیقت مومنان با هم برادرند پس میان برادرانتان را سازش دهید.
یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم. (حجرات،13)
ای مردم شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.
بنابراین فرهنگ اسلامی پر از آموزههایی است که انسانها را به وحدت فرا میخواند و از پراکندگی نهی میکند. چنانچه پیامبر اسلام نیز دوران زندگی خویش بر این مسأله همت گماشت.
شکوه و عظمت فرهنگ و تمدن اسلامی نیز حاصل وحدت و یکپارچگی مسلمانان در آن عصر بود. اما با گذشت زمان مسلمانان متفرق شدند و در مسائل عدیده اختلاف جستند. در پی این اختلافات، خصومتها، جنگها و هتک حرمتها پدید آمد و وحدت و یکدلی مسلمانها به تزلزل و سستی تبدیل گشت.
نویسنده کتاب همبستگی مذاهب اسلامی در مقدمه کتاب با بررسی دورههای مختلف اسلام از جهت وحدت و تفرقه چنین مینویسد: با ورق زدن مختصر تاریخ اسلام دیدیم که در هر کجا مسلمانان پیشرفتی داشتهاند در سایه وحدت بوده است و هرکجا انحطاط و سقوط کردهاند اغلب به دلیل تفرقه و پراکندگی از حول محور اسلام و کشیدن حصارهای تعصب میان خود بوده است. همواره دشمنان یهودی و صلیبی از پیشرفت مسلمانان به خشم آمده و کوشیدهاند که شکاف بین مسلمین و تعصبات حاکم بر آنان را تقویت کند و با جداکردن آنان از یکدیگر آنها را درهم بشکند.2
به رغم آنکه اختلافات میان مسلمانان عمدتاً مضر بوده است اما نوع دیگری از اختلافات نیز وجود دارد که زمینه پیشرفتهای زیادی بوده است. از این جهت در ذیل انواع اختلافات را مورد بررسی قرار میدهیم:
اختلافات طبیعی
وجود اقوام، ملل، فرهنگها و تمدنهای مختلف در طول تاریخ حاکی از این امر است که اختلاف امری تکوینی است. انسان عاقل به واسطه عقل و آنچه پیرامون اوست تفکر، اعتقاد فرهنگ و اعتقاد خود را سامان میدهد. این اختلاف وسیله شناخته شدن و تفکیک و تمایز آنها از یکدیگر است.
آری انسانها از نظر تفکر، شرایط محیطی، تربیت و رشد با هم اختلاف دارند و طبعاً مختلف فکر میکنند و توقع اینکه همه یک جور فکر کنند همانند ملائکه، توقعی بیجا است و با فلسفه خلقت انسان سازگار نیست. قلم آفرینش انسان را با این خصوصیات مختلف خواسته است.3 بنابراین همانگونه که ذکر شد اختلاف میان انسانها امری تکوینی و طبیعی است. پیشرفت علمی نیز حاصل تضارب آراء و اندیشهها و در پی این اختلافات است.
اختلاف عقیده
تفاوت ذاتی میان انسانها آنها را در عقیده و تفکر هم متفاوت میسازد هیچ دو انسانی وجود ندارد که در تمامی زمینههای فکری و عقیدتی یکسان باشند شیخ شلتوت که با فتوای تاریخی خود رجوع به مذهب شیعه در کنار چهار مذهب اهلسنت را مجاز دانست در این زمینه میگوید: اختلاف رأی و نظری یک امر ضروری و طبیعی جامعه است که رهایی از آن ممکن نیست ولی فرق است میان اختلافی که تعصب مذهبی و جمود فکری آن را به وجود آورده و اختلافی که از جهت و دلیل سرچشمه گرفته است. اولی اختلاف مذموم و دومی اختلاف منصفانه است که توام با احترام مذاهب نسبت به یکدیگر است و همگی احترامگذار به اصل جامع میان خود یعنی مصدرها و مأخذهای اولیه و قواعد اصولی اسلامی میباشند.4
بنابر این، اختلاف که امری طبیعی است به گرایش افراد و به عقاید و مذاهب متفاوت نیز جریان مییابد. حال چه باید کرد؟ و این اختلافات چه معنایی دارد؟
منظور از اختلاف این نیست که هیچ وجه مشترکی میان مذاهب اسلامی وجود ندارد. مسائل اصولی و اساسی دین، وجه اشتراک مذاهب اسلامی به حساب میآید. آنچه که همه مسلمانان بدان اعتقاد دارند هیچ مسلمانی نیست که آن را انکار کند، به گونهای که اعتقاد یا عدم اتقاد به آنها مرز ایمان و کفر محسوب میگردد. آری مسائل اساسی و اعتقادی، حقایقی هستند که خداوند از آن خبر داده بر ما واجب کرده که به آنها معتقد شویم؛ اصولی که با دگرگونیها و اختلاف مصالح و یا اجتهاد مجتهدین تغییرپذیر نیست.5
اما آنچه اختلاف است در زمینه مسائل فرعی و نظری است و آن نیز به مصلحت بشر است تا در میدان فکر و اندیشه، گرهگشای مسائل متعدد بشر در زمانهای مختلف گردد و همواره امورشان در کفه بررسی علمی و عقلی قرار داشته تا دچار جمود نباشند. اگر بنا بود مسائل فرعی و نظری هم مانند اصول ایمان، قطعی و یقینی باشد، راهی برای تفکر و تعقل باقی نمیماند.6
وحدت در عین اختلاف
آنچه دشوار به نظر میرسد و واقعیت عینی نیز بر آن دلالت دارد دستیابی به وحدت در عین اختلافات است. متأسفانه جهان اسلام هنوز نتوانسته است به این آرمان دست یابد. برای روشن شدن بحث به این نکته میپردازیم که منظور از وحدت چیست؟ آیا پیروان همه مذاهب اسلامی باید از مذهب خود دست برداشته و پیرو یک مذهب شوند؟ یا تلفیقی از مذاهب مختلف به دست آید و همه به این مذهب مشترک روی آورند؟ پاسخ منفی است چرا که وحدت به این معنی که شیعه یا سنی دست از عقیده خود بردارد و تسلیم دیگری شود نامفهوم است. وحدت به این معنی که قدر مشترکها را در میان مذاهب اسلامی بگیریم و موارد اختلاف را دور بزنیم و از همه مسلمانان بخواهیم فقط به این قدر مشترکها معتقد باشند و به غیر آن عقیده نداشته باشند نامفهوم و بیمعناست.7
دکتر شهیدی نیز معتقد است مقصود از وحدت امت مسلمان این نیست که رأی فقیهان در فروع دین یکی شود، چرا که چنین وحدتی نه عقلاً ممکن است و نه شرعاً لازمالتعبد.8
چگونه میتوان آتش تفرقه در جهان اسلام را فرو نشاند و بر مشکلات فراوان ناشی از آن فائق آمد؟ با کمال تأسف اگر تاریخ را ورق بزنیم میبینیم که اختلاف بین شیعه و سنی چه برادرکشیها و کشت و کشتارهایی به بار آورده که بسیار تلخ و مایه بسی تأسف است. چنانکه جنگ چالدران، جنگ شاهصفی، کشتارهای بین شیعه و سنی در قاره هند و... نمایشگر شکاف عمیق بین مذاهب اسلامی است.9 واقعیت این است که نه با انکار اختلاف و نه با بیتفاوتی نسبت به آن نمیتوان به وحدت اسلامی دست یازید. باید با مشترکات که در مقابل اختلافات، هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی به مراتب بیشتر است آغاز کرد و به تعبیری برادری را به اثبات رساند. آنگاه اختلافاتی که منجر به هتک حرمت یکدیگر یا اعتقادات یکدیگر میشود را کنار گذاشت و چون یدی واحد در برابر مناسبات ظالمانه و حاکمیت استکبار در جهان ایستاد. چرا که در عصر حاضر سکوت در برابر هجمههای فرهنگی و اعتقادی دشمنان، اسلام را از هر زمان دیگر آسیبپذیرتر میسازد. چنانکه در گذشته نیز در اثر بیکفایتی زمامداران حکومتهای اسلامی و دامن زدن آنان به اختلافات فرقهای، بسیاری از آثار ارزشمند اسلامی را از دست دادیم و سالهای درازی سرمایههای فکری و هنری خویش را صرف اختلافات بیاساس کردیم.10 برای فرار از این وضعیت دردناک حاکم بر جهان اسلام باید یکدیگر و اعتقادات یکدیگر را به رسمیت بشناسیم. باید برای اعتقادات یکدیگر احترامی قائل شویم و به سیره حضرت رسول تأسی جوییم. همانطور که پیامبر جامعه آن روز را که در اثر اختلافات، به تعبیر قرآن کریم «علی شفا حفره من النار» بود، با هم متحد کرد و آنها را با اعتصام به حبل الله به اقتدار کامل رساند، امروز نیز ما میتوانیم در مقابل استکبار شرق و غرب و با استفاده از امکانات موجود جبهه اسلامی واحدی تشکیل دهیم و حقوق غصب شده ملل اسلامی را باز ستانیم و عزت و شکوه صدر اسلام را احیا کنیم.11
خلاصه سخن آنکه اگر مسلمانان در صدد پیشرفت هستند باید سیره و روش پیامبر اعظم را مد نظر قرار دهند. تا بتوانند از کیان خود دفاع کنند. ولادت پیامبر و گرامیداشت آن حقیقتاً میتواند مایه وحدت و اتحاد مسلمانان باشد، زیرا همه آنها از هر گروه و فرقه ارج و منزلت پیامبر اعظم را میستایند و او را محور حرکتها و سخنان و کردار خود میدانند.
پینوشتها:
1- فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج1، ص121و122
2- همبستگی مذاهب اسلامی، عبدالکریم بیآزار شیرازی، مقدمه از چاپ سوم، ص26
3- همان، ص10
4- همان، ص355
5- همان، نقل از مقاله علامه محمدتقی قمی، ص89
6- همان، ص90
7- منشور همبستگی، به نقل از سخنرانی آیتالله مکارم شیرازی، ص238
8- همان، سخنرانی، دکترسید جعفر شهیدی، ص177
9- همبستگی مذاهب اسلامی، عبدالکریم بیآزار شیرازی، مقدمه، چاپ اول، ص34
10- اندیشه تقریب، سال دوم، شماره هشتم، نقل از مقاله رحیم ابوالحسینی، ص112
11- منشور همبستگی، سخنرانی حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی، ص24